ژفگن. [ ژَ گ ِ ] ( ص نسبی ) خِم ناک. قی آلود : غمیصا بایستاد بر فراق سهیل می گریست تا چشمش ژفگن شد. ( تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 188 ). عین ٌ اغمص ؛ چشمی ژفگن. غمص ؛ ژفگن شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
ژفگن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۱. چرک آلود، قی آلود.
۲. ویژگی چشمی که در گوشۀ آن ژفک جمع شده باشد.
۲. ویژگی چشمی که در گوشۀ آن ژفک جمع شده باشد.
کلمات دیگر: