( اسم ) بچه ( هر چیز )
هر که فریاد کند خروس و جمع آن زواقی است
هر که فریاد کند خروس و جمع آن زواقی است
زاق . (اِ) بچه ٔ هر چیز را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاق و زیق و زاقدان شود. || (ص ) کبود. ازرق . زاغ . رجوع به زاغ شود.
زاق . [ قِن ْ ] (ع ص ) از زقی و زقو (مخفف زاقی ). || هر که فریاد کند. (تاج العروس ). || (اِ) خروس و جمع آن زواقی است . یقال : هو اثقل من الزواقی ؛ ای الدیکة لانهم کانوا یسمرون فاذا صاحت تفرقوا. (تاج العروس ). و رجوع به زاقی شود.
زاق یا زاغ به فردی که چشمان رنگی سبز یا آبی داشته باشد اطلاق میشود. هم چنین به آلبالو ی ترش و نارس.
زاج.