جاییست نزدیک فلوجه از محال کوفه
زابوقه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( زابوقة ) زابوقة. [ ق َ ] ( ع اِ ) گوشه ٔخانه. || کجی و اریفی که در گوشه خانه باشد. || قسمتی از خانه. ( اقرب الموارد ).
زابوقة. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک بصره که جنگ مشهور جمل بامدادان در آنجا واقع گردیده و مسامعةبنت ربیعه در آنجا بوده است. ( معجم البلدان ج 4 ).
زابوقة. [ ق َ ] ( اِخ ) جایی است نزدیک فلوجةاز محال کوفه. ( معجم البلدان از اخبار القرامطه ).
زابوقة. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک بصره که جنگ مشهور جمل بامدادان در آنجا واقع گردیده و مسامعةبنت ربیعه در آنجا بوده است. ( معجم البلدان ج 4 ).
زابوقة. [ ق َ ] ( اِخ ) جایی است نزدیک فلوجةاز محال کوفه. ( معجم البلدان از اخبار القرامطه ).
زابوقة. [ ق َ ] (اِخ ) جایی است نزدیک فلوجةاز محال کوفه . (معجم البلدان از اخبار القرامطه ).
زابوقة. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک بصره که جنگ مشهور جمل بامدادان در آنجا واقع گردیده و مسامعةبنت ربیعه در آنجا بوده است . (معجم البلدان ج 4).
زابوقة. [ ق َ ] (ع اِ) گوشه ٔخانه . || کجی و اریفی که در گوشه ٔ خانه باشد. || قسمتی از خانه . (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: