دوزخ بان
زابن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد :
رعی السروة المحلال ما بین زابن
الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.
رعی السروة المحلال ما بین زابن
الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.
(معجم البلدان ).
زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دیو سرکش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || چاوش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
زابن. [ ب ِ ] ( اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد :
رعی السروة المحلال ما بین زابن
الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.
زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دوزخ بان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
زابن. [ ب ِ ] ( اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد :
رعی السروة المحلال ما بین زابن
الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.
( معجم البلدان ).
زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دوزخ بان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
زابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
کلمات دیگر: