کلمه جو
صفحه اصلی

غورک

فرهنگ فارسی

( صفت ) هیزک فخشک .

لغت نامه دهخدا

غورک . [ رَ ] (اِخ ) غوزک . غوژک . نام گردنه ای است . رجوع به غوژک و غوزک و الجماهر بیرونی ص 220 شود.


غورک . [ غ َ رَ ] (اِخ ) ابن حِصرِم . او حضرمی است و از صادق (ع ) روایت کند.


غورک . [ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر غور (اِخ ) رجوع به غور شود :
غورک بیمغز را صفرا بشورید و بگفت
کای مموه باشگونه یاوه گوی و هرزه لا.
سنایی غزنوی (از لباب الالباب چ 1335 ص 430).


غورک . [ رَ ] (اِخ ) حاکم سمرقند در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک . وی با قتیبةبن مسلم جنگ کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 161 شود.


غورک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) تصغیر غور ( اِخ ) رجوع به غور شود :
غورک بیمغز را صفرا بشورید و بگفت
کای مموه باشگونه یاوه گوی و هرزه لا.
سنایی غزنوی ( از لباب الالباب چ 1335 ص 430 ).

غورک. [ رَ ] ( اِخ ) حاکم سمرقند در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک. وی با قتیبةبن مسلم جنگ کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 161 شود.

غورک. [ رَ ] ( اِخ ) غوزک. غوژک. نام گردنه ای است. رجوع به غوژک و غوزک و الجماهر بیرونی ص 220 شود.

غورک. [ غ َ رَ ] ( اِخ ) ابن حِصرِم. او حضرمی است و از صادق ( ع ) روایت کند.

دانشنامه عمومی

غورَک از فرمان روایان سغدی در آسیای میانه به هنگام حمله اعراب به فرارود (ماوراءالنهر) بود.
مردم سمرقند در سال ۷۱۰ میلادی طرخون، فرمان روای منطقه را به خاطر هواداری اش از مسلمانان از حکومت برکنار کردند و غورک را با عنوان شاه (به سغدی: اِخشید) به مسند فرمان روایی نشاندند.
در تاریخ طبری و ابن اثیر از مکرر از غورک (یا غوزک- ابن اثیر) نام برده شده و صاحب السغدش خوانده اند. در این متون آمده است که «پس از آنکه طرخون پادشاه سغد با اعراب صلح کرد و قبول جزیه نمود مردم سغد بر او شوریدند، و گفتند تو پیر و فرتوتی و به ذل و خواری تن دردادی، و جزیه دادن به اعراب را پذیرفتی، ما را به تو حاجتی نیست، او گفت هر که را خواهید بر خود والی کنید. مردم سغد غورک را بر خویش پادشاه نمودند، و طرخون را حبس کردند، و او در زندان به عمر خود پایان داد.»
در محل باستانی افراسیاب (سمرقند باستان و پایتخت سغد) نوشته ای به خط کوفی یافته شده که در آن از غورک، واپسین فرمانروای مستقل سمرقند به عنوان «اخشید سغد» یاد شده است.


کلمات دیگر: