افسرده شدن . ملول و ناخوش شدن .
تنگدل داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تنگدل داشتن. [ ت َ دِ ت َ ] ( مص مرکب ) افسرده و غمگین ساختن. ملول و ناخوش داشتن :
مرا دهانک تنگ تو، تنگدل دارد
میان لاغر تو، لاغر و نزار و حزین.
مرا دهانک تنگ تو، تنگدل دارد
میان لاغر تو، لاغر و نزار و حزین.
فرخی.
رجوع به تنگدل ودیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: