کلمه جو
صفحه اصلی

بلوس

فرهنگ فارسی

ده از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر ٠ آب از رودخانه محلی موسوم به آب سیلاب ٠ محصول غلات و حبوب ٠

لغت نامه دهخدا

بلوس . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری ، بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنه ٔ آن 163 تن .آب آن از رودخانه ٔ محلی موسوم به آب سیلاب و محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


بلوس . [ ب َ ] (اِ) فریب و خدعه . (برهان ). به چرب زبانی کسی را فریفتن . (شرفنامه ٔ منیری ). || فروتنی . (برهان ). فروتنی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). || (ص ) شخصی که به چرب زبانی و فریبندگی مردم را از راه بیرون برد. (برهان ). فریبنده که به چرب سخنی مردم را از راه برد. (اوبهی ). اما ظاهراً کلمه در این معانی صفت مرکب (ب + لوس ) باشد. رجوع به لوس شود.


بلوس . [ ب َ ] (ع اِ) طعام اندک . (منتهی الارب ): ما ذقت علوسا و لا بلوسا؛ چیزی نچشیدم . (از اقرب الموارد).


بلوس. [ ب َ ] ( اِ ) فریب و خدعه. ( برهان ). به چرب زبانی کسی را فریفتن. ( شرفنامه منیری ). || فروتنی. ( برهان ). فروتنی کردن. ( شرفنامه منیری ). || ( ص ) شخصی که به چرب زبانی و فریبندگی مردم را از راه بیرون برد. ( برهان ). فریبنده که به چرب سخنی مردم را از راه برد. ( اوبهی ). اما ظاهراً کلمه در این معانی صفت مرکب ( ب + لوس ) باشد. رجوع به لوس شود.

بلوس. [ ب َ ] ( ع اِ ) طعام اندک. ( منتهی الارب ): ما ذقت علوسا و لا بلوسا؛ چیزی نچشیدم. ( از اقرب الموارد ).

بلوس. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری ، بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنه آن 163 تن.آب آن از رودخانه محلی موسوم به آب سیلاب و محصول آن غلات و حبوب است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

دانشنامه عمومی

بلوس روستایی در دهستان مشگین غربی بخش قصابه شهرستان مشگین شهر استان اردبیل ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۲۳۴ نفر (در ۵۸ خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: