مترادف واله : بی آرام، حیران، دلباخته، دیوانه، سرگردان، شیدا، شیفته، عاشق، متحیر، مجذوب
برابر پارسی : شیدا، شیفته، سرگشته
enamoured, distracted
doting, infatuated, nut, valet
(تلفظ: vāleh) (عربی) عاشق بی قرار ، شیفته و مفتون ؛ حیران ، سرگشته ، مبهوت ؛ (در حالت قیدی) در حال شیفتگی .
بیآرام، حیران، دلباخته، دیوانه، سرگردان، شیدا، شیفته، عاشق، متحیر، متحیر، مجذوب
( ~.) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حیران ، سرگشته . 2 - شیفته ، عاشق .
(لِ) (اِ.) سراب .
( ~.) (اِ.) مبالغه در کارها، اصرار، ابرام .
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) یوسف اصفهانی (میرزا...). متخلص به واله ، ازشاعران و خوشنویسان قرن یازدهم هجری قمری است و در دربار صفویه به وزارت توپخانه مشغول بود. او راست :
چه کوتاهست شبهای وصال گلرخان یارب
خدا از عمر ما بر عمر این شبها بیفزاید.
جان ز پهلوی تن از قیمت خود بی خبراست
قطره را ابر چه داند که گهر خواهد شد.
سایه ٔ دل بر سر هرکس همائی کرده است
استخوانش کار شمع از روشنائی کرده است .
سیف الدین عارج (از جهانگیری ).
یغمائی .
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) جمالا شیرازی ، متخلص به واله از شعرا و خوش نویسان قرن یازدهم هجری قمری است . در عهد شاه جهان به هندوستان رفت و بقیه ٔ عمر را در آنجا گذراند. او راست :
میان گریه چو آهی کشم شود طوفان
ز باد شورش دریا زیاد می گردد.
فصل گل داد فراغت ز می ناب دهید
نخل عشرت بنشانید و ز می آب دهید.
گل روی تو مطلع عید است
شام زلف تو صبح امید است
زیر تیغ تو خواب می بردم
سایه ٔ تیغ سایه ٔ بید است .
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و تذکره ٔ نصرآبادی ص 288 و صبح گلشن ص 585 و قاموس الاعلام ج 6 و ریحانة الادب ج 4 ص 273 و امتحان الفضلاء سنگلاخ ج 2 ص 57 شود.
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) خواجه سمرقند، متخلص به واله از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و تذکره ٔ قاری ص 268 شود.
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به آذر بیگدلی شود.
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) عبدالعلی حیدرآبادی ، از پارسی گویان هند است و به سال 1311 هَ . ق . درگذشت . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و سخنوران چشم دیده ص 124 شود.
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدحسین بیگ بروجردی به روایت هدایت در ریاض العارفین ملازمت را ترک نمود و در حلقه ٔ اهل کمال درآمد، در خدمت میرزا ابراهیم همدانی تحصیل علوم کرده به پایه ٔ عالی رسید.
او راست :
تا درنگری نه سرو مانده ست و نه بید
نه خار هوس نه گلستان امید
دهقان فلک خرمن عمر همه را
می پیماید به کیل ماه و خورشید.
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و ریاض العارفین ص 237 شود.
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدکاظم (آقا...) اصفهانی . متخلص به واله ، از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری است . سفری به قصد زیارت و تجارت به عراق عرب کرد سپس به اصفهان بازگشت و مصاحب و مقرب نظام الدوله حاکم آنجا شد و به سال 1229 هَ . ق . در اصفهان وفات یافت . او راست :
آمد به سرم یار و هنوز از حیرت
چشمم به ره قاصد و گوشم به پیام است .
به دورت چرخ مستان را نمی آزارد ای ساقی
مگر از گردش افتاد آسمان از گردش جامت .
منم آن درخت بی بر که شکست بار و برگم
به امید سایه هرکس که نشست در پناهم .
بجای وعده ٔ یک بوسه صد جان دادم و شادم
نمیدانم گرم یک بوسه می دادی چه می کردم .
(از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 696). رجوع به انجمن خاقان ، انجمن چهارم و فرهنگ سخنوران ص 642 و مجمعالفصحا ج 2 ص 559 و مجله ٔ یادگار سال سوم شماره ٔ 9 ص 23 و تاریخ ادبیات ص 201 شود.
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) نوراﷲ (خواجه ...) کشمیری . از پارسی گویان هند است . این ابیات را مؤلف صبح گلشن از او آورده است :
به بوی زلف یار ای دل به دنبال صبا رفتی
به رنگ نکهت گل در هوایش تا کجا رفتی .
رخ تست آتش طور و ید بیضا بود دستت
مسلم دعوئی خوبی همه اعجاز می آئی .
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و صبح گلشن ص 584 و قاموس الاعلام ج 6 شود.
منوچهری .
ناصرخسرو.
خاقانی .
عطار.
عطار.
سعدی .
حافظ.
مولوی .
سراب.
وال۲#NAME?
۱. شیفته؛ عاشق؛ بیقرار از عشق.
۲. سرگشته؛ حیران.
شیدا
از توابع ولوپی سوادکوه
۱ردیف گیاهان و درختان ۲مزرعه ای که در آن جوی آب جاری باشد ...