کلمه جو
صفحه اصلی

نورسته


مترادف نورسته : نوخاسته، نوشکفته، نونهال، جوان، نوجوان

فارسی به انگلیسی

newly sprung, up, young, tender, infant, scion, newly sprung up, young, tender

infant, scion, young


فارسی به عربی

صغیر

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: no(w)roste) تازه روییده ؛ (به مجاز) جوان ، تازه بالغ شده .


اسم: نورسته (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: no (w) roste) (فارسی: نورسته) (انگلیسی: now roste)
معنی: تازه روییده، ( به مجاز ) جوان، تازه بالغ شده

مترادف و متضاد

۱. نوخاسته، نوشکفته، نونهال
۲. جوان، نوجوان


stripling (اسم)
نوجوان، نورسته

young (صفت)
جوان، تازه، بچگانه، نوین، نورسته، برنا

نوخاسته، نوشکفته، نونهال


جوان، نوجوان


فرهنگ فارسی

تازه روییده، تا ه سبزشده، نونهال
تازه روییده نونهال .

لغت نامه دهخدا

نورسته. [ ن َ / نُو رُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) تازه روییده. نهال. ( ناظم الاطباء ). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب :
زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من
بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم.
فرخی.
که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها.
ناصرخسرو.
از چمن ِ دهر بشد ناامید
هر گل نورسته که از گل بزاد.
مسعودسعد.
به نورستگان چمن بازبین
مکش خط بر آن خطه نازنین.
مسعودسعد.
این همه نورستگان بچه نورند پاک
خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب.
خاقانی.
هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس
تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش.
( از تاج المآثر ).
گیاهان نورسته از قطره پر
چو بر شاخ مینابرآموده دُر.
نظامی.
نورسته گلی چو نار خندان
چه نار و چه گل ، هزارچندان.
نظامی.
از پی آن گل نورسته دل ما یارب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش.
حافظ.

فرهنگ عمید

نونهال، تازه روییده، تازه سبزشده.

واژه نامه بختیاریکا

تیف؛ نو رند


کلمات دیگر: