کلمه جو
صفحه اصلی

لطافت


مترادف لطافت : تازگی، خوبی، صفا، طراوت، ظرافت، لطف، ملاحت، نازکی، نیکویی

متضاد لطافت : ضخامت

برابر پارسی : نرمی، نازکی

فارسی به انگلیسی

fineness, purity, delicateness, thinness, tenderness, elegance, wit, daintiness, nicety, softness

daintiness, delicateness, nicety, softness, tenderness


purity, delicateness, thinness, tenderness, elegance, wit


فارسی به عربی

رشاقة

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: le(a)tāfat) (عربی) لطیف بودن ، نرمی ؛ طراوت و زیبایی ؛ (در قدیم) مهربانی ، لطف ، رأفت ؛ ظریف و حساس بودن ؛ (در قدیم) (به مجاز) نغزی و خوشایندی .


اسم: لطافت (دختر) (عربی) (تلفظ: le(a)tāfat) (فارسی: لطافت) (انگلیسی: letafat)
معنی: لطیف بودن، نرمی، طراوت و زیبایی، مهربانی، ظریف، لطف، رأفت، ظریف و حساس بودن، ( در قدیم ) ( به مجاز ) نغزی و خوشایندی

مترادف و متضاد

subtlety (اسم)
زیرکی، نرمی، لطافت، باریک بینی، تیزبینی و مهارت

elegance (اسم)
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری

tenuity (اسم)
سادگی، لطافت، قلت، رقت، باریکی

rosewater (اسم)
لطافت، گلاب

تازگی، خوبی، صفا، صفا، طراوت، ظرافت، لطف، ملاحت، نازکی، نیکویی ≠ ضخامت


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) خرد شدن ریزه شدن . ۲ - باریک گشتن . ۳- ( اسم )خردی ریزگی .۴ - باریکی نازکی . ۵- نرمی . ۶- نیکویی ۷- سبکی خفت : هوا از لطافت درو مشک ریز زمین از نداوت درو چشمه خیز . ( نظامی لغ. ) ۸- باز بودن روشن بودن مقابل کثافت : بلکه از ضوئ چون با هوابیامیزد روشن و صفا ولطافت زیادت گردد . ( مصنفات باباالفضل ۹ ) ۴۱۸ : ۲- لطف رافت : باری ملاطفتش کردم و بلطافتش گفتم ... توضیح در تداول بکسر اول تلفظ شود .

فرهنگ معین

(لَ فَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - نرمی و نازکی . ۲ - زیبایی و نیکویی .

لغت نامه دهخدا

لطافت . [ ل َ ف َ ] (ع مص ) ریزه و خرد شدن . (منتهی الارب ). خردی . ریزگی . دقت . صغر. باریک گشتن . (منتهی الارب ). باریکی . نازکی . نغزی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت . نرمی . (آنندراج ). لطیف شدن . (زوزنی ). تری . لطف . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لطافت به فتح لام بر چهار معنی اطلاق شود: اول رقت و روانی قوام ، یعنی که پذیرفتن اشکال غریبه یا ترک آن برای شی ٔ به آسانی میسر باشد. بعبارة اخری لطافت ، عبارت است از کیفیتی برای اجسامی که سهولت قبول اشکال غریبه را مقتضی باشد. بنابراین تفسیر، میتوان لطافت را نفس رطوبتی که از مقوله ٔ ملموسات است تعبیر کرد. دوم ، پذیرفتن جسم است تجزیه شدن را به اجزاء کوچک جدا. سوم ، سرعت تأثر جسم از ملاقی . چهارم ، شفافیت و بنابراین تفسیر لطافت را از مقوله ٔ ملموسات نتوان دانست . هکذا فی شرح حکمةالعین و شرح المواقف . و مقابل لطافت ، کثافت باشد در مورد هر چهار معنی . پس لطیف بر این معانی اطلاق میگردد: اوّل ، رقیق القوام . دوّم ، قابل انقسام بر اجزاء کوچک و از این رو پزشکان گفته اند: داروی لطیف آن باشد که از خواص ّ آن ، آن است که در موقع فعل حرارت طبیعیه ٔ اجزائش کوچک شود، مانند دارچینی ومقابل آن کثیف است ، مانند کدو که از داروهای کثیف محسوب میشود. کما فی الموجز و غیره . سوم ، سریعالتأثراز ملاقی . چهارم ، شفاف . و پزشکان گویند: غذاءِ لطیف ،غذائی باشد که از آن خون رقیق تولد کند. و غذاءِ غلیظ، مخالف آن است و بیان این معنی ضمن معنی غذا بگذشت . و یفهم من الصحاح انه یطلق ایضاً علی الذی یرفق فی العمل و علی العاصم کما فی العلمی -انتهی . صاحب آنندراج گوید: نهان و نهانی و سرشار از صفات اوست و بالفظ تراویدن و دیدن و کردن مستعمل است :
اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین راو تداویر زمان را.

ناصرخسرو.


کثافت همه سر به سر در زمی است
لطافت همه سر به سر در سماست .

ناصرخسرو.


کس چون زبان او به فصاحت زبان ندید
کس چون بیان او به لطافت بیان نداشت .

مسعودسعد.


لطافت حرکات فلک به گاه سماع
طراوت نغمات ملک به گاه ندا.

خاقانی .


چون دلش ازتوبه لطافت گرفت
ملک زمین را به خلافت گرفت .

نظامی .


هوا از لطافت در او مشکریز.
زمین از نداوت در او چشمه خیز.

نظامی .


چنان در لطف بودش آبدستی
که بر آب از لطافت نقش بستی .

نظامی .


باری ملاطفتش کردم و به لطافتش گفتم . (گلستان ).
به لطافت چو برنیاید کار
سر به بیحرمتی کشد ناچار.

سعدی (گلستان ).


تو جفا کنی و صولت ، دگران دعای دولت
نه عجب بدین لطافت که تو پادشاه داری .

سعدی .


این لطافت که تو داری همه دلها بفریبی
وین حلاوت که تو داری همه غمها بزداید.

سعدی .


غلام قامت آن لعبتم که بر قد او
بریده اند لطافت چو جامه بر بدنش .

سعدی .


چه توان گفت در لطافت دوست
هرچه گویم از آن لطیف تر است .

سعدی .


لطافت کن آنجا که بینی ستیز
نبرد قز نرم را تیغ تیز.

سعدی .


باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس .

سعدی .


ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت .

سعدی .


و رجوع به لطف شود.

لطافت. [ ل َ ف َ ] ( ع مص ) ریزه و خرد شدن. ( منتهی الارب ). خردی. ریزگی. دقت. صغر. باریک گشتن. ( منتهی الارب ). باریکی. نازکی. نغزی. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت. نرمی. ( آنندراج ). لطیف شدن. ( زوزنی ). تری. لطف. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لطافت به فتح لام بر چهار معنی اطلاق شود: اول رقت و روانی قوام ، یعنی که پذیرفتن اشکال غریبه یا ترک آن برای شی به آسانی میسر باشد. بعبارة اخری لطافت ، عبارت است از کیفیتی برای اجسامی که سهولت قبول اشکال غریبه را مقتضی باشد. بنابراین تفسیر، میتوان لطافت را نفس رطوبتی که از مقوله ملموسات است تعبیر کرد. دوم ، پذیرفتن جسم است تجزیه شدن را به اجزاء کوچک جدا. سوم ، سرعت تأثر جسم از ملاقی. چهارم ، شفافیت و بنابراین تفسیر لطافت را از مقوله ملموسات نتوان دانست. هکذا فی شرح حکمةالعین و شرح المواقف. و مقابل لطافت ، کثافت باشد در مورد هر چهار معنی. پس لطیف بر این معانی اطلاق میگردد: اوّل ، رقیق القوام. دوّم ، قابل انقسام بر اجزاء کوچک و از این رو پزشکان گفته اند: داروی لطیف آن باشد که از خواص آن ، آن است که در موقع فعل حرارت طبیعیه اجزائش کوچک شود، مانند دارچینی ومقابل آن کثیف است ، مانند کدو که از داروهای کثیف محسوب میشود. کما فی الموجز و غیره. سوم ، سریعالتأثراز ملاقی. چهارم ، شفاف. و پزشکان گویند: غذاءِ لطیف ،غذائی باشد که از آن خون رقیق تولد کند. و غذاءِ غلیظ، مخالف آن است و بیان این معنی ضمن معنی غذا بگذشت. و یفهم من الصحاح انه یطلق ایضاً علی الذی یرفق فی العمل و علی العاصم کما فی العلمی -انتهی. صاحب آنندراج گوید: نهان و نهانی و سرشار از صفات اوست و بالفظ تراویدن و دیدن و کردن مستعمل است :
اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین راو تداویر زمان را.
ناصرخسرو.
کثافت همه سر به سر در زمی است
لطافت همه سر به سر در سماست.
ناصرخسرو.
کس چون زبان او به فصاحت زبان ندید
کس چون بیان او به لطافت بیان نداشت.
مسعودسعد.
لطافت حرکات فلک به گاه سماع
طراوت نغمات ملک به گاه ندا.
خاقانی.
چون دلش ازتوبه لطافت گرفت
ملک زمین را به خلافت گرفت.
نظامی.
هوا از لطافت در او مشکریز.
زمین از نداوت در او چشمه خیز.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. نرمی و نازکی.
۲. خوش اندامی، زیبایی.
۳. [قدیمی، مجاز] سخن نرم و نیکو.

دانشنامه عمومی

لطافت (فیلم ۲۰۰۹). لطافت (به انگلیسی: Tenderness) فیلمی محصول سال ۲۰۰۹ و به کارگردانی جان پولسون است. در این فیلم بازیگرانی همچون راسل کرو، جاون فاستر، سوفی تراوب، لورا درن، آلکسیس دزینا، آریجا باریکیس، مایکل کلی و سی اس لی ایفای نقش کرده اند.
۱۵ ژانویه ۲۰۰۹ (۲۰۰۹-01-۱۵) (اسرائیل)
۱۱ دسامبر ۲۰۰۹ (۲۰۰۹-12-۱۱) (ایالات متحده)

جدول کلمات

نرمی

پیشنهاد کاربران

رقت

رقت، نرمی، ظرافت، طراوت، نازکی

لطافت : لطافت اسم دختر با ریشه عربی است . لطافت ( عربی ) 1 - لطیف بودن، نرمی؛ 2 - طراوت و زیبایی؛ 3 - ( در قدیم ) مهربانی، لطف، رأفت؛ 4 - ظریف و حساس بودن؛ 5 - ( در قدیم ) ( به مجاز ) نغزی و خوشایندی.

اسمهای زیبای دخترانه : لطافت ، طراوت ، حلاوت ، رافت


کلمات دیگر: