لیالی. [ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ لیل. او هو جمع لیلاة و هی اصل اللیل. ( منتهی الارب ). شبها : تا به چشم شه نماید خوب روی روزگار از لیالی بر رخ ایام زلف و خال باد.
سوزنی.
|| ج ِ لیلة. || ج ِ لیلی ، نام زنی. ( منتهی الارب ).
لئالی. [ ل َ آ ] ( ع اِ ) ج ِ لؤلؤ. رجوع به لاَّلی شود.
شب. لَیْل و لَیْلَة هر دو به یک معنی است. به قولی لیل مفرد است به معنی جمع و لَیْلَة برای واحد است ولی در قرآن هر دو برای مطلق آمدهاند مثل . و مثل . جمع آن در قرآن لیالی است . * . رجوع شود به «قدر».