مترادف ورد : دعا، ذکر، عزیمت، نیایش، تب، نوبت | زهر، سوری، گل، گل سرخ
برابر پارسی : نیایش، ستایش، افسون
red rose
incantation, prayer recited by rote, formula
abracadabra, charm, enchantment, hocus-pocus, incantation, mumbo jumbo, spell
(تلفظ: vard) (معرب از پهلوی) (در قدیم) (در گیاهی) گلِ سرخ ؛ گل ؛ (در عربی) شیر بیشه ، دلاور .
دعا، ذکر، عزیمت، نیایش
تب
نوبت
زهر، سوری، گل، گلسرخ
۱. دعا، ذکر، عزیمت، نیایش
۲. تب
۳. نوبت
(و ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ذکر، دعا. 2 - جزیی از قرآن که انسان هر روز و هر شب بخواند. ج . اوراد.
(وَ) [ ع . ] (اِ.) گل ، گل سرخ .
ورد. [ وِ ] (اِ) شاگرد و مرید. (برهان ). شاگرد و مرید و تلمیذ. (ناظم الاطباء).
خاقانی .
سعدی .
فردوسی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
منوچهری .
ورد. [ وَ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : سنگ ورد، زندورد، دیرالزندورد، بیورد، سهرورد،باماورد، اجورد، خرماورد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
منوچهری .
سنائی .
خاقانی .
مولوی .
نظامی .
حافظ.
حافظ.
حافظ.
خیام .
ورد. [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.
ورد. [ وُ ] (ع اِ) وِراد. اوراد. ج ِ وَرد به معنی اسب گلگون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.
ورد. [ وُ رُ ] (ع اِ) ج ِ ورید. (از اقرب الموارد). رجوع به ورید شود.
۱. ذکر؛ دعا.
۲. جزئی از قرآن که انسان هر روز و هر شب میخواند.
گل؛ گل سرخ.
وَرِّدَ:(warreda) در گویش گنابادی یعنی دنبال کردن ، تعقیب کردن ، دویدن دنبال کسی || وردْ:(werd) در گویش گنابادی یعنی طلسم ، جادو ، نفرین خوانی
۱کافی – مناسب ۲کندن پوست درخت با تبر به منظور خشکاندن آن ...
۱از وسایل بافندگی سنتی ۲نخ های اصلی کارگاه پارچه بافی سنتی ...