کلمه جو
صفحه اصلی

نوشاد

فرهنگ اسم ها

اسم: نوشاد (پسر، دختر) (فارسی) (تلفظ: nušād) (فارسی: نوشاد) (انگلیسی: nushad)
معنی: نام شهری که زیبارویان آن معروف بوده اند، ( به مجاز ) جوان نورسته ی شاداب، ( اَعلام ) نام شهر یا موضعی که خوبرویان در آن بسیار بوده اند

(تلفظ: nušād) (به مجاز) جوان نورسته‌ی شاداب (دختر) ؛ نام شهر یا موضعی که خوبرویان در آن بسیار بوده‌اند .


فرهنگ فارسی

شهری بوده است در حوالی بلخ . در اشعار فرخی ناصر خسرو مسعود سعد و کمال الدین اسماعیل نام نوشاد آمده است و چنین مفهوم است که نوشاد موضعی بوده است که خوبرویان در آن بسیار بوده اند و یا شاید قصر و یا بتخانه ای بوده است مربوط به بودائیان در بلخ . فرخی گوید : خلق را قبله گشت خانه تو همچو زین پیش خانه نوشاد ظاهر عبارت از شعر فوق چنین برمی آید که شاعر نوشاد را یکی از بتخانه ها تصور کرده و آنجا را هم مانند نوبهار بلخ مرکز مهم بت پرستان دانسته است . در نوشته ابن الاثیر و سمعانی و گردیزی ( بنقل مرحوم قزوینی ) نوشاد نام بنائی بوده است در بلخ و شاید قصری بوده است با زینت و نقوش بسیار عالی و با نقش و نگارهای زیبا که ابتدا شعرا مانند [ نگارخانه چین ] محض نقش و نگارها یا شاید مجسمه ها( لعبت ها ) یی که در آن بوده بخوبی و زیبائی وصف کرده اند . سپس بواسطه ویران شدن آن بدست یعقوب لیث صفار و نماندن نام و نشان از آن جز خاطره ای باقی نمانده است .
تازه داماد، جوانی که تازه دامادشده، نوشاه گویند
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار در ۷ هزار گزی جنوب غربی حسن آباد سوگنده در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و آبش از رودخانه و چشمه محصولش غلات و لبینات و انگور شغل اهالیش زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی است ٠

فرهنگ معین

(نَ ) (ص . ) تازه داماد، جوانی که تازه داماد شده .

لغت نامه دهخدا

نوشاد. [ ن َ ] ( اِخ ) نام شهری است به خوبرویان منسوب. ( رشیدی ) ( جهانگیری ). نام شهری است حسن خیز، و بدین سبب منسوب به خوبان شده است. ( برهان قاطع ) ( از غیاث اللغات ). نام شهری که به کثرت خوبرویان ترک معروف و مشهور است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شعرای فارسی به خصوص قدمای ایشان مکرر ذکری ازنوشاد نموده اند و از سیاق کلام ایشان چنین برمی آید که آن نام موضعی یا شهری بوده است که خوبرویان در آن بسیار بوده اند. با دقت دراشعار شعرای متقدم امثال فرخی و معزی و مسعودسعد که از «قبله نوشاد» و «بتکده یا بتخانه یا بهار نوشاد» و «بت نوشاد» گفتگو می کنند، تقریباً یقین می شود که این شعرا نوشاد را یکی از بتخانه ها تصور می کرده اند و آنجا را هم مانند «نوبهار بلخ » از مراکز مهم بت پرستان [ بودائیان ] به شمار می آورده اند . لابد از روی همین اشعار است که فرهنگ نویسان متأخر «حسن خیز» بودن نوشاد را استنباط کرده و آن را به این معنی در فرهنگ های خود ضبط کرده اند. محمدقزوینی نویسد: «راقم سطور در فهارس جمیع کتب مسالک و ممالک عربی طبع لیدن که تحت عنوان کتابخانه جغرافیین عرب چاپ شده و شامل نُه کتاب است به دقت تفحص کردم و اصلاً و ابداً و بوجه من الوجوه چنین نامی به هیچ عنوانی در آن کتب مذکور نیست ، و همچنین در آثارالبلاد قزوینی و نزهةالقلوب و فهرست اسماء الاماکن تاریخ گزیده و لباب الالباب و راحةالصدور و جوامعالحکایات و فتوح البلدان بلاذری و طبری و فرهنگ اسدی و لغات شاهنامه از عبدالقادر بغدادی و در فهرست اللغات شاهنامه ولف آلمانی اثری و نشانی از این کلمه نیافتم ، فقط در کتب ذیل از این کلمه اثری به دست می آید ولی به تفاوت املاء: در تاریخ ابن الاثیر در حوادث سال 257 هَ. ق. در تحت عنوان «ذکر قصد یعقوب [ بن اللیث الصفار ] فارس و ملکه بلخ و غیرهما» گوید: «و سار الی بلخ و طخارستان ، فلما وصل الی بلخ نزل بظاهرها و خرب نوشاد، و هی ابنیة کانت بناها داودبن العباس بن مابنجور خارج بلخ ، ثم سار یعقوب من بلخ الی کابل و استولی علیها... الخ »، و این کلمه در ابن الاثیر طبع مصر با دال مهمله و در طبع لیدن ِ هلاند «نوشاذ» با ذال معجمه که اقرب به قیاس است چاپ شده است. در انساب السمعانی ص 571a عبارت ذیل مسطور است : «النوساری [ کذا بالسین المهملة] بضم النون و فتح السین بینها الواو ثم الالف و فی آخرها الراء [ کذا ] هذه النسبة الی نوشار [ کذا بالشین المعجمة ] و هی قریة ببلخ و قیل قصر ببلخ منها [ظ: بناها ] الامیر داودبن العباس النوساری و قیل لماقدم یعقوب بن اللیث بلخ ، هرب داودبن العباس الی سمرقند، فلما رجع یعقوب رجع داود الی وطنه ، فوجد قصره قدخرب یعنی نوسار، فأنشد هذه الابیات و شبق [ ظ: شق ]صدره من الغم ، فمات بعد سبعةعشر یوماً :

نوشاد. [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است به خوبرویان منسوب . (رشیدی ) (جهانگیری ). نام شهری است حسن خیز، و بدین سبب منسوب به خوبان شده است . (برهان قاطع) (از غیاث اللغات ). نام شهری که به کثرت خوبرویان ترک معروف و مشهور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شعرای فارسی به خصوص قدمای ایشان مکرر ذکری ازنوشاد نموده اند و از سیاق کلام ایشان چنین برمی آید که آن نام موضعی یا شهری بوده است که خوبرویان در آن بسیار بوده اند. با دقت دراشعار شعرای متقدم امثال فرخی و معزی و مسعودسعد که از «قبله ٔ نوشاد» و «بتکده یا بتخانه یا بهار نوشاد» و «بت نوشاد» گفتگو می کنند، تقریباً یقین می شود که این شعرا نوشاد را یکی از بتخانه ها تصور می کرده اند و آنجا را هم مانند «نوبهار بلخ » از مراکز مهم بت پرستان [ بودائیان ] به شمار می آورده اند . لابد از روی همین اشعار است که فرهنگ نویسان متأخر «حسن خیز» بودن نوشاد را استنباط کرده و آن را به این معنی در فرهنگ های خود ضبط کرده اند. محمدقزوینی نویسد: «راقم سطور در فهارس جمیع کتب مسالک و ممالک عربی طبع لیدن که تحت عنوان کتابخانه ٔ جغرافیین عرب چاپ شده و شامل نُه کتاب است به دقت تفحص کردم و اصلاً و ابداً و بوجه من الوجوه چنین نامی به هیچ عنوانی در آن کتب مذکور نیست ، و همچنین در آثارالبلاد قزوینی و نزهةالقلوب و فهرست اسماء الاماکن تاریخ گزیده و لباب الالباب و راحةالصدور و جوامعالحکایات و فتوح البلدان بلاذری و طبری و فرهنگ اسدی و لغات شاهنامه از عبدالقادر بغدادی و در فهرست اللغات شاهنامه ٔ ولف آلمانی اثری و نشانی از این کلمه نیافتم ، فقط در کتب ذیل از این کلمه اثری به دست می آید ولی به تفاوت املاء: در تاریخ ابن الاثیر در حوادث سال 257 هَ . ق . در تحت عنوان «ذکر قصد یعقوب [ بن اللیث الصفار ] فارس و ملکه بلخ و غیرهما» گوید: «و سار الی بلخ و طخارستان ، فلما وصل الی بلخ نزل بظاهرها و خرب نوشاد، و هی ابنیة کانت بناها داودبن العباس بن مابنجور خارج بلخ ، ثم سار یعقوب من بلخ الی کابل و استولی علیها... الخ »، و این کلمه در ابن الاثیر طبع مصر با دال مهمله و در طبع لیدن ِ هلاند «نوشاذ» با ذال معجمه که اقرب به قیاس است چاپ شده است . در انساب السمعانی ص 571a عبارت ذیل مسطور است : «النوساری [ کذا بالسین المهملة] بضم النون و فتح السین بینها الواو ثم الالف و فی آخرها الراء [ کذا ] هذه النسبة الی نوشار [ کذا بالشین المعجمة ] و هی قریة ببلخ و قیل قصر ببلخ منها [ظ: بناها ] الامیر داودبن العباس النوساری و قیل لماقدم یعقوب بن اللیث بلخ ، هرب داودبن العباس الی سمرقند، فلما رجع یعقوب رجع داود الی وطنه ، فوجد قصره قدخرب یعنی نوسار، فأنشد هذه الابیات و شبق [ ظ: شق ]صدره من الغم ، فمات بعد سبعةعشر یوماً :
هیهات یا داود لم تر مثلها
سیریک فی وضح النهار نجوما
فکأنما نوشار قاع صفصف
یدعو صداء بجانبه البوما
لاتفرحن بدعوة خولتها
و زوالها قد قارب الحلقوما».
و در زین الاخبار ص 11 گوید: «و [ یعقوب بن اللیث ] بامیان بگرفت اندر سنه ٔ ست وخمسین ومأتین [ 256 هَ . ق . ] و نوشاد بلخ را ویران کرد، وبناهائی که داودبن العباس بن هاشم بن ماهجور کرده بودهمه را ویران کرد و از آنجا بازگشت و به کابل شد» . پس چنانکه ملاحظه می شود ازنشانی ها که این سه نفر یعنی ابن الاثیر و سمعانی و گردیزی میدهند که اولاً نوشاد یا نوسار یا نوشار، در حوالی بلخ بوده است . ثانیاً اینکه آن از بناهای داودبن العباس بن هاشم بن مابنجور (یا ماهجور) محسوب می شده . ثالثاً اینکه یعقوب لیث آن را خراب کرده . هیچ شکی باقی نمی ماند که این سه نفر... هر سه از یک موضع سخن می رانند... منتهی در املای اسم آن موضع بواسطه ٔ سهو نُسّاخ با هم اختلاف دارند، یعنی ابن الاثیر و گردیزی آن را نوشاد (و نوشاذ) نوشته اند و سمعانی یکی دو مرتبه ٔنوسار و یکی دو مرتبه دیگر نوشار نوشته ، و اتفاق ابن الاثیر با گردیزی ... رجحان را بدون شک در مقابل نوشاربا راء به جانب نوشاد با دال میدهد . اما اینکه در انساب گاهی آن را با سین مهمله نوشته است آن قطعاً تصحیف نُسّاخ است ، یکی به قرینه ٔ ابن الاثیر و صاحب زین الاخبار بر نوشتن آن با شین معجمه ، دیگر به قرینه ٔ اینکه در خود انساب سمعانی نیز املاء با سین مهمله مطرد نیست ، زیرا چنانکه ملاحظه شد گاه آن را نوسار با مهمله نوشته و گاه نوشار با معجمه . قرینه ٔ دیگر که از همه اقوی است ضبط یاقوت است آن را با شین معجمه تصریحاً و عین عبارت او در این باب این است : «نوشار، شینه معجمة و آخره راء و هی قریة ببلخ و قیل قصر»، و چنانکه دیده می شود یاقوت نیز حرف آخر آن را (قطعاً به تبع سمعانی به نقل مستقیم ازانساب او) «راء» خوانده بوده است ... اصل تصحیف به راء را سمعانی مرتکب شده است نه یاقوت .
... آیا این نوشاد مذکور در تاریخ ابن الاثیر و انساب سمعانی و معجم البلدان و زین الاخبار که ابنیه و قصوری بوده است از داودبن العباس ... با «نوشاد»ی که شعرای فارسی زبان آن را شهری حسن خیز و مسکن خوبرویان فرض کرده اند یکی است یا دو موضوع به کلی مختلف است ؟ به احتمال بسیار بسیارقوی نوشاد نام موضعی بوده است بسیار عالی با نقش و نگارهای زیبا که ابتدا شعرا آن را مانند نگارخانه ٔ چین محض نقش و نگارها یا شاید مجسمه ها [ لعبت ها ] که در آن بوده به خوبی و زیبائی وصف می کرده اند، سپس بواسطه ٔ ویران شدن آن قصور به دست یعقوب و نماندن نام ونشانی از آن جز خاطراتی ، شعرای متأخر چون از کیفیت احوال آن به درستی خبر نداشتند چنین خیال کرده بوده اند که خوشی و خوبی و زیبائی آن موضع... به معنی زیبائی اهالی آن است ... پس صاحب فرهنگ انجمن آرا لابد به قیاس یغما و چگل و ختن و سایر شهرهای ترکستان ... نوشادرا نیز از بلاد ترک محسوب داشته است ... از مکتوب آقای مینوی معلوم شد که در کتاب فضایل بلخ ... ذکر نوشادآمده و در آنجا مطلبی تازه دارد و آن اینکه داودبن عباس مدت 20 سال به بنای نوشاد مشغول بوده و تاریخ نصب او را نیز به ولایت بلخ به دست میدهد که در ذی القعده ٔ 233 بوده است ... (از مقاله ٔ محمد قزوینی در مجله ٔ یادگار سال 4 شماره ٔ 9 و 10، از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ) :
تا به وقت خزان چو دشت شود
باغ های چو بتکده ی ْنوشاد.

فرخی .


خلق را قبله گشت خانه ٔ تو
همچو زین پیش خانه ٔ نوشاد.

فرخی .


ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ
خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار.

فرخی .


تو در فرخار و مطلوبت به نوشاد
بدانجا رو چه داری بانگ و فریاد؟

ناصرخسرو (از حاشیه ٔ برهان قاطع).


جهان به فر جمال تو روضه ٔ رضوان
زمین ز شادی ملک تو خانه ٔ نوشاد.

مسعودسعد.


خدایگانا نوشادی است دولت را
بخواه مایه ٔ رامش از آن بت نوشاد.

مسعودسعد.


به هر مقام تو را باد نوبه نو شادی
ز گونه گونه بتان مجلس تو چون نوشاد.

مسعودسعد.


هر زمان شادی نو است مرا
زآن رخ همچو صورت نوشاد.

ظهیر.


مرا از آن چه که سیمین بری است در کشمیر
مرا از آن چه که شکّرلبی است در نوشاد؟

ظهیر.


گر نخواهید کز ایوان و حجر ریزد خون
نقش نوشاد به ایوان و حجر بازدهید.

خاقانی .


نور دین شاه هنرمند کز او نوک قلم
هر زمان عرض دهد لعبت نوشاد مرا.

کمال اسماعیل (از حاشیه ٔ برهان قاطع).


زاهد به پند دادن و بیچاره مست را
خاطر به سوی لعبت نوشاد میرود.

امیرخسرو (از جهانگیری ).



نوشاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار، در 7هزارگزی جنوب غربی حسن آبادسوگند، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه ، محصولش غلات و لبنیات و انگور، شغل اهالیش زراعت و گله داری و قالیچه بافی و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

جوانی که تازه داماد شده، تازه داماد.

دانشنامه عمومی

جوان تازه داماد. (به مجاز) جوان نورستۀ شاداب. || نام شهر یا موضعی که زیبارویان ترک در آن بسیار بوده اند.


تازه داماد


منظور از نوشاد شاید یکی از این موارد باشد:
نوشاد (بیجار)
نوشاد (رامهرمز)
قنات نوشاد، بیجار
قنات نوشاد، بروجن
بهر حاجی نوشاد
تل نوشاد
تل حاج نوشاد

پیشنهاد کاربران

داماد

جوان شاداب و تازه داماد و نامی پسرانه است

نامی دخترانست

نوشاد نامی پسرانه است و به معنای تاره داماد است

هم نامی دخترانه است وهم پسرانه
چون در گذشته اسم شهری بوده که دران زنان ومردان زیبا زندگی میکردند

فقط نام پسرانه هست به معنی داماد نو و تازه داماد و ابلهانست که برای دختر استفاده بشه. و در ثبت احوال هم به عنوان اسم پسرانه ثبت شده

نوشاد بر وزن اردک نامی پسرانه و بر وزن بوریا نامی دخترانه است

نوشاد یعنی تازه دامادو داماد خوب معلومه مرد
از قدیم هم میگفتند اقا داماد شاخه شمشاد شده نوشاد
درسته اسم شهر بوده اما زبان فارسی
زبانی هست که جنسیت نداره ( genderless language )
پس بخاطر شهر نمتوان گفت اسم دخترانه هم هست


کلمات دیگر: