کلمه جو
صفحه اصلی

ناجیه

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: najiye) (عربی) (مؤنث ناجی) ، ← ناجی .


اسم: ناجیه (دختر) (عربی) (تلفظ: nājiye) (فارسی: ناجيه) (انگلیسی: najiye)
معنی: مونث ناجی، مسلمانان، ( مؤنث ناجی )، ناجی

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث ناجی . یا امت ناجیه . مسلمانان . یا فرقه ناجیه. مسلمانان . توضیح شیعیان خود را بدین نامها خوانند.
محله ایست در بصره موضعی است در بصره

لغت نامه دهخدا

( ناجیة ) ناجیة. [ ی َ ] ( ع ص ) تأنیث ناجی. نجات یابنده و رستگار از عقوبت. ( آنندراج ). رستگار از عقوبت. ( غیاث اللغات ). رهنده و خلاص شونده. ( ناظم الاطباء ). || ناقه تیزرو. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). ناقة ناجیة؛ ماده شتر تیزرو. ( ناظم الاطباء ). شتر ماده چست رفتار. ( شمس اللغات ). بعیر ناج. ( منتهی الارب ). الناقةالسریعة تنجو بمن رکبها. ( المنجد ). ج ، ناجیات.
- امت ناجیه ؛ مقصود مسلمانان اند. در معجم البلدان آرد: من قولنانجت الامة من العذاب فهی ناجیة. ( معجم البلدان ).
- فرقه ناجیه ؛ شیعه. ( یادداشت مؤلف ).

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن جندب اسلمی از یاران پیغمبر اسلام بود شرح خدمات او در امتاع الاسماع آمده است. ( ج 1 صص 274-278 ). ناجیةبن جندب یا ناجیة بن عمرو صحابی است. نام او ذکوان بود و پیغمبر او را ناجیه نامید همچنانکه از قریش نجات یافته بود. ( از منتهی الارب ). وی در سفر حج عمره از طرف حضرت رسول مأموریت ضبط شتران را داشته است. صاحب حبیب السیر آرد: آنگاه حضرت رسالت پناه عازم گزاردن عمره شده اصحاب را به کارسازی امر نموده و هفتاد شتر جهت هدی تعیین کرده ضبط آن شتران را بعهده ٔناجیةبن جندب اسلمی فرموده. ( حبیب السیر ج 1 ص 369 ). و نیز رجوع به ص 409 از همین کتاب و همین مجلد شود.

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن الاعجم ، از صحابه پیغمبر اسلام است. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 284 و 273 شود.

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن سدوس مکنی به ابوالقاسم ، محدث است. مؤلف اخبار اصفهان آرد:وی در قریه طهران سکونت جست. و او را بدانجا خانه و ضیاع و فرزندان باشد که مشهور است. از او محمدبن احمدبن تمیم حدیث کند. ( ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 333 ).

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن کعب اسری. تابعی است. ( منتهی الارب ).

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) منزلی است مردم بصره را در طریق مدینه بعد از اُنال و قبل از قُوارة، بدون آب است. ( معجم البلدان بنقل از سکونی ).

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) شهر کوچکی است بنی اسد را. ( از معجم البلدان ). قال العمرانی : ناجیة مدینة صغیرة لبنی اسد و هی طویة لبنی اسد من مدافع القنان جبل و هماطویان بهذا الاسم و مات روبةبن العجاج بناجیة لاادری بهذا الموضع أم بغیره. ( معجم البلدان ).

ناجیة. [ ی َ ] ( اِخ ) آبی است از آن بنی قرة [ از بنی اسد ]. ( از معجم البلدان به نقل از اصمعی ). آبی است بنی اسد را. ( منتهی الارب ).

ناجیة. (اِخ ) محله ای است در بصره . (ازمعجم البلدان ). موضعی است در بصره . (منتهی الارب ).


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) آبی است از آن بنی قرة [ از بنی اسد ] . (از معجم البلدان به نقل از اصمعی ). آبی است بنی اسد را. (منتهی الارب ).


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن الاعجم ، از صحابه ٔ پیغمبر اسلام است . رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 284 و 273 شود.


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن جندب اسلمی از یاران پیغمبر اسلام بود شرح خدمات او در امتاع الاسماع آمده است . (ج 1 صص 274-278). ناجیةبن جندب یا ناجیة بن عمرو صحابی است . نام او ذکوان بود و پیغمبر او را ناجیه نامید همچنانکه از قریش نجات یافته بود. (از منتهی الارب ). وی در سفر حج عمره از طرف حضرت رسول مأموریت ضبط شتران را داشته است . صاحب حبیب السیر آرد: آنگاه حضرت رسالت پناه عازم گزاردن عمره شده اصحاب را به کارسازی امر نموده و هفتاد شتر جهت هدی تعیین کرده ضبط آن شتران را بعهده ٔناجیةبن جندب اسلمی فرموده . (حبیب السیر ج 1 ص 369). و نیز رجوع به ص 409 از همین کتاب و همین مجلد شود.


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن سدوس مکنی به ابوالقاسم ، محدث است . مؤلف اخبار اصفهان آرد:وی در قریه ٔ طهران سکونت جست . و او را بدانجا خانه و ضیاع و فرزندان باشد که مشهور است . از او محمدبن احمدبن تمیم حدیث کند. (ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 333).


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن کعب اسری . تابعی است . (منتهی الارب ).


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است بنی اسد را. (از معجم البلدان ). قال العمرانی : ناجیة مدینة صغیرة لبنی اسد و هی طویة لبنی اسد من مدافع القنان جبل و هماطویان بهذا الاسم و مات روبةبن العجاج بناجیة لاادری بهذا الموضع أم بغیره . (معجم البلدان ).


ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) منزلی است مردم بصره را در طریق مدینه بعد از اُنال و قبل از قُوارة، بدون آب است . (معجم البلدان بنقل از سکونی ).


ناجیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ناجی . نجات یابنده و رستگار از عقوبت . (آنندراج ). رستگار از عقوبت . (غیاث اللغات ). رهنده و خلاص شونده . (ناظم الاطباء). || ناقه ٔ تیزرو. (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناقة ناجیة؛ ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). شتر ماده ٔ چست رفتار. (شمس اللغات ). بعیر ناج . (منتهی الارب ). الناقةالسریعة تنجو بمن رکبها. (المنجد). ج ، ناجیات .
- امت ناجیه ؛ مقصود مسلمانان اند. در معجم البلدان آرد: من قولنانجت الامة من العذاب فهی ناجیة. (معجم البلدان ).
- فرقه ٔ ناجیه ؛ شیعه . (یادداشت مؤلف ).


پیشنهاد کاربران

قربان

نجاد دهنده



کلمات دیگر: