کلمه جو
صفحه اصلی

هیی

فرهنگ فارسی

اسم مصدر است هاهاه راه بطعام و شراب خواندن

آماده گردیدن جهت کاری ساختن هیات چیزی را

لغت نامه دهخدا

هیی ٔ. [ هََ ی ْ ی ِءْ ] (ع ص ) رجل ٌ هیی ٌٔ مرد نیکو پیکر و هیأت . (منتهی الارب ). حَسَن الهیئة. (اقرب الموارد).


هیی . [ هََ ] (فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه ٔ هستی . هستی تو. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) :
خان و مان ساز اگر هیی مردم
ور چو مرغی بکن نشیمن خویش .

سوزنی .



هیی. [ هََ ] ( فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه هستی. هستی تو. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ) :
خان و مان ساز اگر هیی مردم
ور چو مرغی بکن نشیمن خویش.
سوزنی.

هیی ٔ. [ هََ ی ْءْ] ( ع مص ) آماده گردیدن جهت کاری. || ساختن هیأت چیزی را. || نیکو و خوش پیکر گردیدن. ( منتهی الارب ). || به طعام و شراب خواندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بر آب خواندن شتر را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هی ٔ. || یا هَیْی َٔ مالی ؛ کلمه تعجب است به معنی آگاه باش ، یا اسم فعل است به معنی تنبه چون صَه ْ به معنی اسکت. ( منتهی الارب ). کلمه تأسف و افسوس است بر چیزی که از میان رفته باشد و گویند کلمه تعجب است و گویند اسم فعل است به معنی آگاه باش که مبنی است بر حرکت در ساکن یا بر فتح. ( اقرب الموارد ).

هیی ٔ. ( ع اِمص ) اسم مصدر است هأهاءة را. ( منتهی الارب ). || ( مص ) به طعام و شراب خواندن. || بر آب خواندن شتر را. ( اقرب الموارد ). رجوع به هَیْی شود.

هیی ٔ. [ هََ ی ْ ی ِءْ ] ( ع ص ) رجل ٌ هیی ٌٔ مرد نیکو پیکر و هیأت. ( منتهی الارب ). حَسَن الهیئة. ( اقرب الموارد ).

هیی ٔ. (ع اِمص ) اسم مصدر است هأهاءة را. (منتهی الارب ). || (مص ) به طعام و شراب خواندن . || بر آب خواندن شتر را. (اقرب الموارد). رجوع به هَیْی ٔ شود.


هیی ٔ. [ هََ ی ْءْ] (ع مص ) آماده گردیدن جهت کاری . || ساختن هیأت چیزی را. || نیکو و خوش پیکر گردیدن . (منتهی الارب ). || به طعام و شراب خواندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر آب خواندن شتر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هی ٔ. || یا هَیْی َٔ مالی ؛ کلمه ٔ تعجب است به معنی آگاه باش ، یا اسم فعل است به معنی تنبه چون صَه ْ به معنی اسکت . (منتهی الارب ). کلمه ٔ تأسف و افسوس است بر چیزی که از میان رفته باشد و گویند کلمه ٔ تعجب است و گویند اسم فعل است به معنی آگاه باش که مبنی است بر حرکت در ساکن یا بر فتح . (اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

هیی نام خدای واحد و یگانه در دین مندائی است.ویژگی های این خدا در متون مقدس دینی مندائی کاملاً توصیف نشده و حالتی رمزگونه دارد.ویژگی فردی و شخصی و انسانی ندارد و معنی نامش حیات یا زندگی است.به عقیده مندائیان ماهیت هیی خارج از قدرت درک انسان است.نام هیی در متون مندایی گاه با صفت ربی بمعنی پروردگار همراه می شود.بر اساس اساطیر مندایی جایگاه هیی در بالاترین و منورترین نقطه عالم هستی اشخنتاست که در عالم نور یا همان آلما دنهورا قرار دارد.
توحید
خدا
زروان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَیِّئْ: تهیه و آماده کن
ریشه کلمه:
هی ء (۴ بار)

تَهْیِئَه به معنی آماده کردن است . از این کار برای ما نجاتی پیش آور. * . هَیْئَة به معنی صورت و شکل و حال و کیفیت است. از بیضاوی نقل شده: تَهْیِئَه احداث هَیْأَة شی‏ء است. آن در آیه به معنی شکل است یعنی: من از گل شکل پرنده درست می‏کنم و در آن می‏دمم به اذن خدا زنده شده و پرنده می‏شود.

گویش مازنی

/heei/ با هم - هم زدن غذا

۱با هم ۲هم زدن غذا



کلمات دیگر: