کلمه جو
صفحه اصلی

میته

عربی به فارسی

مردار , لا شه , گوشت گنديده


فرهنگ فارسی

مونث میت، مرده، مردار، میتات جمع
( اسم ) ۱ - مونث میت . ۲ - حیوانی که خود مرده باشد یا با ذبحی غیر شرعی کشته شده باشد مردار : [ پوشش ( مغول ) از جلو دکلاب و فارات و خورش از لحوم آن ومیته های دیگر . ] توضیح خوردن گوشت چنین حیوانی در غیر ضرورت شرعاجایز نیست .
نوعی از مردن نوع مردن هیات مردن

فرهنگ معین

(مَ تَ یا مِ تِ ) [ ع . میتة ] (اِ. ) حیوانی که خود مرده باشد یا با ذبحی غیرشرعی کشته شده باشد، مردار.

لغت نامه دهخدا

میته . [ م َ ت َ ] (ع اِ) صورتی از میتة که در فارسی متداول است . جیفه . مردار: اکل میته حرام است . در ضرورت اکل میته حلال باشد. از باب اکل میته .


میتة. [ ت َ ] (ع مص ) نوعی از مردن . (منتهی الارب ، ماده ٔ م وت ) (آنندراج ). نوع مردن . (ناظم الاطباء). هیأت مردن . گویند: مات میتة حسنة. (منتهی الارب ). و مات میتةالجاهلیة. (از ناظم الاطباء). مات میتةالجاهلیة، در امثال این عبارت اغلب کلمه ٔ «میته »را به فتح میم خوانند ولی صواب آن است که به کسر خوانده شود زیرا برای بیان نوع است . و صیغه ٔ نوع بر وزن «فعله » باشد به کسر فاء، و همین کسره است که واو عین الفعل را به یاء منقلب ساخته است و «میتة» به فتح میم مخفف «میتة» به تشدید یاء است یعنی بر وزن «فیله » است و به معنی جیفه و لاشه می باشد. این عبارت [ مات میتةالجاهلیة ] جزء حدیثی است و آن چنین است : «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةالجاهلیة». جوهری گوید: «مَیْتَة ستوری است که به زکات نمرده باشد و میتَة نوع مردن گویند «مات فلان میتة حسنة» و در کتاب «النوادر فی اللغة» تألیف ابوزید سعید... انصاری (چ بیروت 1894 م . ص 92) آمده است : «و المیتة بکسرالمیم الحال التی یکون علیها الشی ٔ، کقولک کریم المیتة و حسن الصرعة و الکسر مطرد فی المرة هذا الحق عندی الذی لایجوز غیره ». (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز شماره 10 ص 37). || (اِ) مرگ . موت . (یادداشت مؤلف ).


( میتة ) میتة. [ م َ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) ماده میت. ( مهذب الاسماء ). مؤنث میت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). || مردار. ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ) ( مهذب الاسماء ). الحیوان الذی یموت حتف انفه. ( اقرب الموارد ). حیوان مرده که نه به زکات شرعی مرده باشد. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به ناظم الاطباء شود.

میتة. [ م َی ْ ی ِ ت َ ] ( ع ص ) مؤنث مَیِّت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مَیتَة. رجوع به میت شود.
- ارض میتة ؛ زمینی ویران. ( مهذب الاسماء ). ارض میتة یا اراضی میتة؛ زمینی یا زمینهای ویران. بایر. ( یادداشت مؤلف ).

میتة. [ ت َ ] ( ع مص ) نوعی از مردن. ( منتهی الارب ، ماده م وت ) ( آنندراج ). نوع مردن. ( ناظم الاطباء ). هیأت مردن. گویند: مات میتة حسنة. ( منتهی الارب ). و مات میتةالجاهلیة. ( از ناظم الاطباء ). مات میتةالجاهلیة، در امثال این عبارت اغلب کلمه «میته »را به فتح میم خوانند ولی صواب آن است که به کسر خوانده شود زیرا برای بیان نوع است. و صیغه نوع بر وزن «فعله » باشد به کسر فاء، و همین کسره است که واو عین الفعل را به یاء منقلب ساخته است و «میتة» به فتح میم مخفف «میتة» به تشدید یاء است یعنی بر وزن «فیله » است و به معنی جیفه و لاشه می باشد. این عبارت [ مات میتةالجاهلیة ] جزء حدیثی است و آن چنین است : «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةالجاهلیة». جوهری گوید: «مَیْتَة ستوری است که به زکات نمرده باشد و میتَة نوع مردن گویند «مات فلان میتة حسنة» و در کتاب «النوادر فی اللغة» تألیف ابوزید سعید... انصاری ( چ بیروت 1894 م. ص 92 ) آمده است : «و المیتة بکسرالمیم الحال التی یکون علیها الشی ٔ، کقولک کریم المیتة و حسن الصرعة و الکسر مطرد فی المرة هذا الحق عندی الذی لایجوز غیره ». ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز شماره 10 ص 37 ). || ( اِ ) مرگ. موت. ( یادداشت مؤلف ).
میته. [ ت َ ] ( اِ ) خاکه شپش ( در تداول مردم قزوین ). || رِشک ( در تداول مردم قزوین ). ( یادداشت مؤلف ).

میته. [ م َ ت َ ] ( ع اِ ) صورتی از میتة که در فارسی متداول است. جیفه. مردار: اکل میته حرام است. در ضرورت اکل میته حلال باشد. از باب اکل میته.

میته . [ ت َ ] (اِ) خاکه شپش (در تداول مردم قزوین ). || رِشک (در تداول مردم قزوین ). (یادداشت مؤلف ).


میتة. [ م َ ت َ ] (ع ص ، اِ) ماده ٔ میت . (مهذب الاسماء). مؤنث میت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). || مردار. (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (مهذب الاسماء). الحیوان الذی یموت حتف انفه . (اقرب الموارد). حیوان مرده که نه به زکات شرعی مرده باشد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ناظم الاطباء شود.


میتة. [ م َی ْ ی ِ ت َ ] (ع ص ) مؤنث مَیِّت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مَیتَة. رجوع به میت شود.
- ارض میتة ؛ زمینی ویران . (مهذب الاسماء). ارض میتة یا اراضی میتة؛ زمینی یا زمینهای ویران . بایر. (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. مرده.
۲. [قدیمی] مردار.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۸°۱۰′۳۶″ شمالی ۵۱°۲۶′۳۴″ شرقی / ۲۸٫۱۷۶۶۷°شمالی ۵۱٫۴۴۲۷۸°شرقی / 28.17667; 51.44278
درگاه ملی آمار
تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی دشتی، حبیب الله سعیدی نیا، نشر موعود اسلام، بوشهر (۱۳۸۳)، ص ۳۸۶-۳۸۸.
مَیته، روستایی است از توابع بخش کاکی شهرستان دشتی استان بوشهر ایران.
این روستا در دهستان کبگان قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ آمار رسمی جمعیت آن (۱۲ خانوار) ۷۱ نفر می باشد.
طبق جدیدترین آمارگیری محلی روستای میته با پانزده خانوار جمعیتی در حدود صد نفر دارد. کلیه اهالی این روستا با یکدیگر نسبت فامیلی داشته و نام خانوادگی آنها به سه دسته دولاب، ترکی و کشاورز طبقه بندی می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مَیتَه (مُردار)، جسد انسان و نیز حیوانی که خون جهنده دارد، چه خودش بمیرد یا کشته شود یا ذبح شرعی نشود. در فقه، احکامی برای مردار وجود دارد: نجاست، حرام شدن گوشت، حرمت خرید و فروش یا استفاده از آن.
در فقه اسلامی جسد انسان و نیز حیوانی که خون جهنده دارد، چه خودش بمیرد یا کشته شود یا ذبح شرعی نشود، مِیتَه (مُردار) است. اصطلاح میته در برابر اصصلاح مُذَکّیٰ (ذبح شده) است.
در فقه، احکامی برای مردار حیواناتی که خون جهنده دارند وجود دارد. این احکام شامل جسد حیواناتی که خون جهنده ندارند نمی شود:

[ویکی الکتاب] معنی مَیْتَةَ: مرده (کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
ریشه کلمه:
موت (۱۶۵ بار)


کلمات دیگر: