whisper
نجوی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
رازگفتن بایکدیگر، آهسته حرف زدن دوتن باهم، راز، گویی، سرگوشی، بیخ گوشی
( اسم ) ۱ - سرگوشی زیرگوشی .۲ - نهفتن آفات ازاطلاع غیر.
( اسم ) ۱ - سرگوشی زیرگوشی .۲ - نهفتن آفات ازاطلاع غیر.
لغت نامه دهخدا
نجوی. [ ن َج ْ وا ] ( ع اِ ) راز. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) ( نصاب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب )( ترجمان علامه جرجانی ). سِر. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی. پچ پچ. بیخ گوشی. تنگ گوشی. درگوشی. ( یادداشت مؤلف ) :
گاه به نجوی به اهل بزم سراید
کاین سر خر را که راه داد به بستان ؟
گاه به نجوی به اهل بزم سراید
کاین سر خر را که راه داد به بستان ؟
خاقانی.
رجوع به نجوی کردن شود. || اتاوة. ( اقرب الموارد ). خراج. رشوت. || رازگویندگان با هم. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) راز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نجو. ( المنجد ). راز گفتن با کسی. ( منتهی الارب ). راز گفتن با کسی از اسرار و عواطفی که در دل دارد. ( از المنجد ). اسم است مناجاة را. ( از اقرب الموارد ). آهسته حرف زدن دم گوش کسی ، که لفظ دیگرش بیخ گوشی است ، و با لفظ کردن استعمال می شود. ( فرهنگ نظام ). به راز گفتن. سخن به راز گفتن. درگوشی گفتن. پچ پچ کردن. زیرگوشی گفتن. مساره. ( یادداشت مؤلف ). || بوئیدن دهن کسی را. ( منتهی الارب ).کلمات دیگر: