کلمه جو
صفحه اصلی

لونه

فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان دماوند .

لغت نامه دهخدا

لونه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) گلگونه . (از اوبهی ). غازه و گلگونه و سرخی زنان باشد که به روی مالند. (برهان ). سرخاب :
چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون
بر آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز.

قریع.


این کلمه را سروری و شعوری و برهان نیز بدین صورت ضبط کرده اند و دیگر فرهنگها مثل رشیدی و جهانگیری و انجمن آرای ناصری ندارند و هیچ جا هم شاهدی جز این شعر قریع (در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) نیست . با اینهمه گمان میکنم این کلمه گونه بوده است به معنی غازه و گلگونه و کاتب مدرک فوق به تصحیف خوانده است ودیگران هم تقلید کرده اند.

لونه . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. دارای سی تن سکنه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


لونة. [ ل َ ن َ ] (ع اِ) یکی خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ).


( لونة ) لونة. [ ل َ ن َ ] ( ع اِ ) یکی خرمابن بسیاربار. ( منتهی الارب ).
لونه. [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گلگونه. ( از اوبهی ). غازه و گلگونه و سرخی زنان باشد که به روی مالند. ( برهان ). سرخاب :
چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون
بر آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز.
قریع.
این کلمه را سروری و شعوری و برهان نیز بدین صورت ضبط کرده اند و دیگر فرهنگها مثل رشیدی و جهانگیری و انجمن آرای ناصری ندارند و هیچ جا هم شاهدی جز این شعر قریع ( در حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) نیست. با اینهمه گمان میکنم این کلمه گونه بوده است به معنی غازه و گلگونه و کاتب مدرک فوق به تصحیف خوانده است ودیگران هم تقلید کرده اند.

لونه. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان دماوند. دارای سی تن سکنه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

دانشنامه عمومی

لونه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دماوند در استان تهران ایران است.
این روستا در دهستان تاررود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

گویش بختیاری

لانه، آشیانه luna muruz>:لانه مورچه> .



کلمات دیگر: