کلمه جو
صفحه اصلی

میتین

فرهنگ فارسی

کلنگ، تیشه یامیله که با آن سنگ می تراشند

فرهنگ معین

(اِ ) کلنگ ، تیشه یا میلی که با آن سنگ را بتراشند.

لغت نامه دهخدا

میتین. ( اِ ) کلنگ و میله آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند. ( ناظم الاطباء ). تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند. ( لغت فرس اسدی ). کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند. کلنگ و میله ٔآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند. ( یادداشت مؤلف ). کلنگی باشد که بدان کوه کنند. ( فرهنگ اوبهی ). کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند. ( برهان ). || دیلم. دستک. برطیل. مته. اسکنه. یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند. ( یادداشت مؤلف ). میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند. ( فرهنگ جهانگیری ). میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند. ( غیاث ). مِنقَر. مقراع. صاقور. نصل ؛ میتین دسته برآمده. ( منتهی الارب ). ملطاس. ملطیس ؛ میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند. ( منتهی الارب ) :
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون.
آغاجی.
ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار.
فردوسی.
به آرزوی کف راد او ز کان گهر
گهر برآید بی کوهکان و بی میتین.
فرخی.
چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین.
فرخی.
کسی که افکند از کان که به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم.
عسجدی.
گر گوهر سخنت همی باید
از دین چراغ کن ز خردمیتین.
ناصرخسرو.
پند میتین و دل نادان چون سنگست
بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین.
ناصرخسرو.
بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد. ( اسرارالتوحید ص 310 ).
ساخت میتین وتیغ صبح و بدان
چشمه مهر از آسمان بگشاد.
اثیر اخسیکتی.
چون تو گهری ز کان جانی
جان به که کنم نه کان به میتین.
عطار.
عدل تو ستم کشان کان را
فریاد رسد ز جور میتین.
سیف اسفرنگی.
هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است. ( معارف بهأولد ).
سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ

میتین . (اِ) کلنگ و میله ٔ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند. (ناظم الاطباء). تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند. (لغت فرس اسدی ). کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند. کلنگ و میله ٔآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند. (یادداشت مؤلف ). کلنگی باشد که بدان کوه کنند. (فرهنگ اوبهی ). کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند. (برهان ). || دیلم . دستک . برطیل . مته . اسکنه . یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند. (یادداشت مؤلف ). میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند. (فرهنگ جهانگیری ). میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند. (غیاث ). مِنقَر. مقراع . صاقور. نصل ؛ میتین دسته برآمده . (منتهی الارب ). ملطاس . ملطیس ؛ میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند. (منتهی الارب ) :
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون .

آغاجی .



ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار.

فردوسی .


به آرزوی کف راد او ز کان گهر
گهر برآید بی کوهکان و بی میتین .

فرخی .


چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین .

فرخی .


کسی که افکند از کان که به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم .

عسجدی .


گر گوهر سخنت همی باید
از دین چراغ کن ز خردمیتین .

ناصرخسرو.


پند میتین و دل نادان چون سنگست
بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین .

ناصرخسرو.


بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد. (اسرارالتوحید ص 310).
ساخت میتین وتیغ صبح و بدان
چشمه ٔ مهر از آسمان بگشاد.

اثیر اخسیکتی .


چون تو گهری ز کان جانی
جان به که کنم نه کان به میتین .

عطار.


عدل تو ستم کشان کان را
فریاد رسد ز جور میتین .

سیف اسفرنگی .


هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است . (معارف بهأولد).
سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ
کان جگر گوشه ٔ یاقوت ز معدن گم شد.

امیرخسرو.



فرهنگ عمید

تیشه یا میله که با آن سنگ می تراشند، کلنگ: به تندی چنان اوفتد بر برم / که میتین فرهاد بر بیستون (آغاجی: شاعران بی دیوان: ۱۹۵ ).


کلمات دیگر: