مترادف محکم شدن : پابرجا شدن، استوار شدن، پابرجا گشتن، چسبیدن، ثابت شدن، شدید شدن، شدت یافتن
محکم شدن
مترادف محکم شدن : پابرجا شدن، استوار شدن، پابرجا گشتن، چسبیدن، ثابت شدن، شدید شدن، شدت یافتن
فارسی به انگلیسی
set, stabilize
firm, fix, solidify, toughen
فارسی به عربی
مرساة ، اِحْتِکامٌ
مترادف و متضاد
چسبیدن، ثابت شدن
پابرجا شدن، استوار شدن، پابرجا گشتن
شدید شدن، شدتیافتن
۱. پابرجا شدن، استوار شدن، پابرجا گشتن
۲. چسبیدن، ثابت شدن
۳. شدید شدن، شدتیافتن
لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) استوار شدن پا برجا گشتن : شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد . ( معزی )
پیشنهاد کاربران
تاکد
کلمات دیگر: