کلمه جو
صفحه اصلی

بعث


مترادف بعث : حشر، معاد، نشوز، رستاخیز، قیامت، برانگیختگی، برانگیختن، فرستادن، زنده کردن مردگان

مترادف و متضاد

۱. حشر، معاد، نشوز
۲. رستاخیز، قیامت
۳. برانگیختگی
۴. برانگیختن
۵. فرستادن
۶. زنده کردن (مردگان)


فرهنگ فارسی

فرستادن، انگیختن، برانگیختن، برخیزانیدن
۱- ( مصدر ) برانگیختن برکاری داشتن . ۲- فرستادن . ۳- زنده کردن مردگان . ۴- ( اسم ) انگیزش. ۵- ( اسم ) رستخیز قیامت حشر . یا بعث اموات . ( مردگان ) حشر اموات زنده کردن مردگان برای حساب . یا بعث رسل. برانگیختن پیمبران فرستادن پیغمبران تبلیغ پیامبری و رسالت . یا بعث مردگان. یا یوم بعث . روز رستاخیز روز قیامت .
شب زنده دار

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - برانگیختن . ۲ - فرستادن . ۳ - زنده کردن مردگان .

لغت نامه دهخدا

بعث. [ ب َ ] ( ع مص ) فرستادن کسی را. ( ناظم الاطباء ). فرستادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ) ( فرهنگ نظام ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ) ( زوزنی ) ( صراح ) ( دزی ج 1 ص 98 ) ( مهذب الاسماء ). کسی را جایی فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). فرستادن کسی را بتنهایی : ثم بعثنا من بعدهم موسی. ( قرآن 103/7 و 75/10 ) ( از اقرب الموارد ). در شرع فرستادن خدای تعالی است انسانی را به سوی جن و انس تا آنان را به راه حق دعوت کند و شرط آن دعوی پیغمبری و اظهار معجزه باشد و برخی گفته اند شرط آن آگاهی از امور پنهانی و اطلاع بر مغیبات و دیدن فرشتگان است و چنین فرستاده ای از جانب حق مرد باید باشد نه زن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمات رسول و نبی در همان متن شود. || برخیزانیدن ناقه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برخیزانیدن ماده شتر. ( ناظم الاطباء ). تبعاث. ( اقرب الموارد ). و رجوع به تبعاث شود. برانگیزانیدن و به هیجان آوردن کسی را. گویند: بعث الناقة، هنگامی که برخیزانند آن را؛ یعنی عقال آن را بگشایند یا فرو خفته باشد و آن را برخیزانند. ( از اقرب الموارد ). برخیزانیدن و فرستادن. ( فرهنگ نظام ). || برانگیزانیدن. ( ناظم الاطباء ). برانگیختن. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء )( غیاث ). ابتعاث. ( زوزنی ). مأخوذ از تازی برانگیختگی. ( ناظم الاطباء ). انگیزش. || زنده نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). زنده کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ). مرده را زنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بعث خدای تعالی مردگان را، زنده کردن ایشان را : ثم بعثناکم من بعد موتکم. ( قرآن 2/56 ). ( از اقرب الموارد ). || گاهی مراد از بعث قیامت باشد. ( غیاث ).
- بعث و نشر ؛ کنایه از روز قیامت ، چرا که در آن وقت همه مردگان از زمین برانگیخته خواهند شد و به هر طرف پراکنده خواهند گشت. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
شفیعالوری خواجه بعث و نشر.
سعدی ( بوستان ).
- یوم البعث ؛ روز قیامت. ( منتهی الارب ). روز قیامت. روز رستخیز. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). روز حشر. گاهی بعث و بعثت بر حشر و معاد نیز اطلاق میشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به حشر در همان متن شود. قیام خلایق باشد بروز قیامت هنگام برخیزانیدن مردگان از قبور چنانکه اجزای اصلی آنان گرد آید و ارواح بدانها بازگردند. برخی از فلاسفه به بعث ارواح معتقدند نه اجساد. ( از الموسوعة العربیة ). و رجوع به حکمت اشراق چ انجمن ایران و فرانسه ص 234 شود : در معنی بعث و قیامت... بر سبیل افتراء هیچ چیز نگفتم. ( کلیله و دمنه ).

بعث . [ ب َ ] (ع مص ) فرستادن کسی را. (ناظم الاطباء). فرستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ) (صراح ) (دزی ج 1 ص 98) (مهذب الاسماء). کسی را جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). فرستادن کسی را بتنهایی : ثم بعثنا من بعدهم موسی . (قرآن 103/7 و 75/10) (از اقرب الموارد). در شرع فرستادن خدای تعالی است انسانی را به سوی جن و انس تا آنان را به راه حق دعوت کند و شرط آن دعوی پیغمبری و اظهار معجزه باشد و برخی گفته اند شرط آن آگاهی از امور پنهانی و اطلاع بر مغیبات و دیدن فرشتگان است و چنین فرستاده ای از جانب حق مرد باید باشد نه زن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمات رسول و نبی در همان متن شود. || برخیزانیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برخیزانیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء). تبعاث . (اقرب الموارد). و رجوع به تبعاث شود. برانگیزانیدن و به هیجان آوردن کسی را. گویند: بعث الناقة، هنگامی که برخیزانند آن را؛ یعنی عقال آن را بگشایند یا فرو خفته باشد و آن را برخیزانند. (از اقرب الموارد). برخیزانیدن و فرستادن . (فرهنگ نظام ). || برانگیزانیدن . (ناظم الاطباء). برانگیختن . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء)(غیاث ). ابتعاث . (زوزنی ). مأخوذ از تازی برانگیختگی . (ناظم الاطباء). انگیزش . || زنده نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). زنده کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 27). مرده را زنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بعث خدای تعالی مردگان را، زنده کردن ایشان را : ثم بعثناکم من بعد موتکم . (قرآن 2/56). (از اقرب الموارد). || گاهی مراد از بعث قیامت باشد. (غیاث ).
- بعث و نشر ؛ کنایه از روز قیامت ، چرا که در آن وقت همه ٔ مردگان از زمین برانگیخته خواهند شد و به هر طرف پراکنده خواهند گشت . (غیاث ) (آنندراج ) :
شفیعالوری خواجه ٔ بعث و نشر.

سعدی (بوستان ).


- یوم البعث ؛ روز قیامت . (منتهی الارب ). روز قیامت . روز رستخیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روز حشر. گاهی بعث و بعثت بر حشر و معاد نیز اطلاق میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به حشر در همان متن شود. قیام خلایق باشد بروز قیامت هنگام برخیزانیدن مردگان از قبور چنانکه اجزای اصلی آنان گرد آید و ارواح بدانها بازگردند. برخی از فلاسفه به بعث ارواح معتقدند نه اجساد. (از الموسوعة العربیة). و رجوع به حکمت اشراق چ انجمن ایران و فرانسه ص 234 شود : در معنی بعث و قیامت ... بر سبیل افتراء هیچ چیز نگفتم . (کلیله و دمنه ).
هی ز چه معلوم گردد این ز بعث
بعث را کم جو کن اندر بعث بحث .
شرط روز بعث اول مردن است
زانکه بعث از مرده زنده کردن است .

(مثنوی ).


|| بعث را درمسیحیت معنی خاص است و آن قیام مسیح از قبر و گذشتن چهل روز بر آن است . چنانکه در انجیل آمده است . (متی : 28، مرقس : 16، لوقا: 24، اعمال رسل : 4، 2، باهل رم :6) و رجوع به الموسوعة العربیة شود.
- حزب بعث ؛ یکی ازاحزاب ملی است که بسال 1324 هَ . ق . از دانشجویان وجوانان روشن فکر سوریه در دمشق تشکیل یافته است . رجوع به الموسوعة العربیة شود.
|| بیدار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 27). از خواب بیدار کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیدار کردن کسی از خواب . (از اقرب الموارد). || آنکه همواره هموم وی او را بیدار کند و از خواب برخیزاند. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَعث شود. || پراکنده نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پراکنده نمودن .بعثة اسم است از آن . ج ، بعثات . (آنندراج ). || برکاری داشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27). بر کاری برافژولیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بکاری وژولیدن .(زوزنی ). بعث بر چیزی ؛ واداشتن کسی بر انجام دادن آن . (از اقرب الموارد).

بعث . [ ب َ / ب َ ع َ ] (ع اِ) لشکر. ج ،بُعوث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).جیش . (اقرب الموارد). || گروهی که بجایی فرستند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). جماعتی که فرستند چه بشب ، چه بروز. (مفاتیح ). لشکری گسیل داشتن . (دزی ج 1 ص 98). || بکار گرفتن کسی چون سپاهی در لشکر. (دزی ج 1 ص 98).


بعث . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیدار ماندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از خواب بیدار شدن . (از اقرب الموارد).


بعث . [ ب َ ع ِ ] (ع ص ) شب زنده دار. تهجدگزار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
- رجل بَعث و بَعِث ؛ آنکه همواره هموم وی او را بیدار کند و از خواب برخیزاند. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. انگیختن، برانگیختن، به کاری واداشتن.
۲. [قدیمی] زنده کردن مردگان.
۳. (اسم ) [قدیمی] قیامت.

دانشنامه عمومی

بعث (ابهام زدایی). بعث ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
حزب عربی سوسیالیستی بعث
حزب بعث (جناح عراق)
حزب بعث - منطقه عراق
حزب سوسیالیست بعث (جناح سوریه)
بعثیسم
عراق بعثی

دانشنامه آزاد فارسی

بَعْث
(در لغت به معنی برانگیختن) در کلام، به دو معناست: ۱. برانگیختن مردگان در روز رستاخیز به قصد بازخواست (حج، ۵؛ روم، ۵۶؛ لقمان، ۲۸). ۲. برگزیدن و فرستادن پیامبران به منظور دعوت از جن و انس به راه راست.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بعث: به معنای فرستادن کسی یا چیزی است.
از این عنوان، به مناسبت در باب های: طهارت، حج و نکاح سخن گفته شده است.

احکام بعث در طهارت
تهیّه ی غذا و فرستادن آن برای صاحبان عزا و بازماندگان میت تا سه روز، مستحب است.

احکام بعث در حج
← فرستادن مو و ناخن حاجی به منی
...

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از نثر طوبی است
«وَقَالُواْ إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ» (سوره انعام، 29) گفتند: غیر این زندگی پست ما زندگی دیگر نیست و ما زنده شدنی نیستیم.
قوله تعالی: «ان هی الا حیاتنا الدنیا» یعنی عالم دیگر وجود ندارد. «و ما نحن بمبعوثین» ما زنده نمی شویم. کسانی که قائل به آخرتند گویند: هم اکنون که این عالم دنیا هست، عالم آخرت هم هست و بهشت و جهنم اکنون موجودند. گروهی تناسخی معتقد بودند، عالم دیگر نیست اما روح انسان جاوید است از بدنی به بدن دیگر می رود. آنها نیز وجود آخرت را منکرند اما زنده شدن و بعث مردم را در بدن دیگر انکار ندارند پس «ان هی الا حیاتنا الدنیا» می گفتند «و ما نحن بمبعوثین» نمی گفتند.
آخرت آن نیست که در این دنیا بار دیگر زنده شوند اگر دنیا را در زمان متاخر آخرت بنامیم باید زمان ما نسبت به زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله آخرت باشد و زمان آن حضرت نسبت به زمان حضرت ابراهیم علیه السلام آخرت و هکذا.
عالم آخرت نوعی دیگر است اجسام آن نه از سنخ اجسام دنیا و ارواح آن نه از سنخ نفوس این جهان غذا و خوراک و حرکت و لذات و عذاب آن نه مانند دنیا است چنانکه از آیات و احادیث معلوم می گردد. فرق میان آخرت و تناسخ بسیار است اجسام دنیا به آتش می سوزد و نابود می شود و زنده در آتش نمی ماند اما در آخرت می ماند. اجسام دنیا فاسد و از هم گسیخته و پیر می شود و از آن آخرت بی تغییرند اجسام حیوان و نبات در دنیا مرکب از عناصر خاصی است با اکسیژن تنفس می کند و به آب زنده است و سموم آن را می گسلد و حرارت می گدازد و سرما می فسرد و با روح در جنگ است اما بدن آخرتی تابع روح است اگر روح بخواهد هر جا بپرد و برود بدن مانع او نیست بلکه با او می رود و روح از بدن اعراض نمی کند چون بدن آخرت فاسد نمی شود هر چه در عالم آخرت و احوال آن دقت بیشتر کنی فرق آن با دنیا بیشتر هویدا می گردد.
در روایت آمده است که در نزدیکی شام راهب نصرانی از حضرت امام محمدباقر صلوات الله علیه سه مسئله پرسید: یکی آن که چگونه مردم بهشت طعام می خورند و مدفوع ندارند. دوم آن که چگونه از میوه های بهشتی هر چه بچینند چیزی کاسته نمی شود و سیم مربوط به فرض ما نیست. آن حضرت جواب داد غذای بهشتیان مانند غذای جنین در رحم مادر مدفوع ندارد و میوه های بهشتی هر چه بچینند مانند چراغ است که هر چه از روشنی آن بردارند و چراغ دیگر روشن کنند، تمام نمی شود.
« إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ» (سوره حج، 5) اگر در بعث شک دارید ما شما را از خاک آفریدیم الخ باید دانست بعث در نزد اصحاب ملل و پیغمبران بازگشت همان شخص است که در دنیا عمل نیک یا زشت کرد برای مکافات عمل خود پس باید با همان روح و شخصیت بازگردد و انکار کفار نیز به همان راجع است که مؤمنین معتقدند.
اگر از پیکر مرده کرم یا سایر حشرات پدید آید عقاب آن حیوانات به گناه شخص مرده صحیح نیست چون تشخیص هر کس به روح او است و باید برای مکافات همان روح اول به تن بازگردد و پس از زنده شدن همان کس باشد که اول بود و چون به خاطرش آورند تو چنان کردی و چنان گفتی به یاد آورد گرچه صورتش دگرگونه شود. مثلاً زیبا و سفید بود زشت و سیاه شود و دندانش بزرگ مانند کوه احد و چنان سهمگین و قبیح باشد که بوزینه و خوک نزد او زیبا نمایند چنانکه در روایت است یا کسی به صورت حیوانات محشور شود و ظاهرش از آنچه بود بگردد و دیگرگون شود باید روحش همان باشد که بود.

[ویکی الکتاب] معنی بَعَثَ: برانگیخت- چیزی را به طرفی سوق داد
معنی بَعْثِ: برانگیختن- چیزی را به طرفی سوق دادن
معنی بِئْسَ: بد
معنی بَأْسِ: شدت - سختی -صلابت- شدت وسختی جنگ -سختگیری وعذاب
معنی لَا یَبْعَثُ: بر نمی انگیزد (بعث :چیزی را به طرفی سوق دادن)
معنی مَبْعُوثِینَ: برانگیخته شدگان(بعث :چیزی را به طرفی سوق دادن)
معنی مَّبْعُوثُونَ: برانگیخته شدن - برپا داشته شدگان(بعث :چیزی را به طرفی سوق دادن)
معنی تُبْعَثُونَ: برانگیخته می شوید-بر پا داشته می شوید(بعث :چیزی را به طرفی سوق دادن)
معنی یَبْعَثَ: که برانگیزد - که مبعوث کند (بعث : برانگیختن وچیزی را به طرفی سوق دادن)
معنی یُبْعَثُ: برانگیخته می شود-بر پا داشته می شود(بعث : برانگیختن و چیزی را به طرفی سوق دادن)
تکرار در قرآن: ۶۷(بار)
بر انگیختن. ناگفته نماند معنی این کلمه با اختلاف موارد فرق می‏کند، معنای مشهور آن در استعمال قرآن مجید، بعثت انبیاء و بعثت روز معاد است مثل ، . ، ، ، ، . بعثت، در آیه غرابی به معنی بر انگیختن به کار رفته و در آیات بعد به ترتیب در رساندن به مقام و بیدار کردن از خواب و نصب حکم و برخاستن بر کار، به کار رفته است. و اینها همه با معنای اوّلی سازگاراند کلمه بعث در آیاتی نظیر مصدر به معنی اسم مفعول است یعنی بر انگیخته شدن.

پیشنهاد کاربران

زنده شدن


تفاوت حشر و نشر و بعث :
هر سه ناظر به احوال قیامت است و به موضوع جمع شدن، گسترده شدن و بر انگیخته شدن در آن روز می پردازند.
۱ - حشر به معنای جمع کردن است مانند:
( وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ) ، ( تکویر: ۵ ) ، آنگاه که وحوش جمع گردند.
در آیه دیگرى آمده: ( ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُون ) ، ( انعام: ۳۸ ) ، سپس بسوى پروردگار خویش محشور و جمع می شوند.
۲ - نشر در اصل بمعنی گستردن و گسترده شدن است ( وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ) آنگاه که نامه ها گسترده و باز شوند. ( تکویر: ۱۰ )
( وَ النَّاشِراتِ نَشْراً ) قسم ببادهاى گسترنده که ابر را بطرز مخصوصی می گستراند ( مرسلات:۳ ) ،
( نشر ) بمعنی زنده کردن نیز آمده است ( نشر اللّه الموتی و انشرهم ) بنظر می آید از آن جهت است که زنده شدن یک نوع گسترده شدن است. ذرّات بدن در اثر حرکت و جنبش رشد کرده و گسترده شده بدن را تشکیل می دهند.
۳ - بَعث به معنای بر انگیختن. معناى مشهور آن در استعمال قرآن مجید، بعثت انبیاء و بعثت روز معاد است مثل ( هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ ) ، ( جمعه: ۲ ) و ( وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُور ) . ( حج: ۷ )

حزبی سیاسی به رهبری صدام حسین


کلمات دیگر: