colony, immigrant
کوچ نشین
فارسی به انگلیسی
colony, reservation, sourdough
فارسی به عربی
مهاجر
مترادف و متضاد
اواره، کوچ نشین، تازه وارد
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) مهاجر مستعمره نشین : کلاه کوچ نشینان انگلیسی بیش از همه پس معرکه بود . ۲ - ( اسم ) محل کوچ مرکز مهاجرت مستعمره : در آن روزگار اتباع انگلیسی که در کوچ نشینهای خارج از کشور زندگی میکردند از امتیازات و حقوق بسیاری محروم بودند ... .
فرهنگ معین
(نِ ) [ تر - فا. ] ۱ - (ص فا. ) مهاجر. ۲ - (اِمر. ) محل کوچ ، مرکز مهاجرت .
لغت نامه دهخدا
کوچ نشین. [ ن ِ ]( نف مرکب ) کوچ نشیننده. مهاجر. مستعمره نشین. || ( اِ مرکب ) محل کوچ. مرکز مهاجرت. مستعمره. ( فرهنگ فارسی معین ). کلنی .
فرهنگ عمید
۱. آن که از وطن خود به شهر دیگر کوچ کرده و در آنجا مسکن گزیده.
۲. مٲوی و مسکن عده ای که از وطن خود کوچ کرده اند.
۲. مٲوی و مسکن عده ای که از وطن خود کوچ کرده اند.
کلمات دیگر: