کلمه جو
صفحه اصلی

تقدم


مترادف تقدم : اولویت، برتری، پیش دستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ، پیش افتادن، پیش بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن

متضاد تقدم : تاخر

برابر پارسی : پیش افتادن، پیشگامی، پیشینگی

فارسی به انگلیسی

lead, precession, primacy, priority, superiority, precedence, antecedence

priority, precedence


lead, precession, primacy, priority, superiority


فارسی به عربی

تفضیل , تقدم ، أحقِّیة ، الأسبقیة

عربی به فارسی

جلو رفتن , جلو بردن , پيشرفت , مساعده , ترقي , ترفيع , سهم الا رثي که در زمان حيات پدر به فرزندان مي دهند , پيش قسط , سوق دادن , منجر شدن , پيش افت , تقدم , پيشرفت کردن


مترادف و متضاد

۱. اولویت، برتری، پیشدستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ≠ تاخر
۲. پیش افتادن، پیش بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن


lead (اسم)
راهنمایی، سبقت، رهبری، تقدم، سر پوش، مدرک، هدایت، راه آب، سرب، شاقول گلوله، پیش افت

precession (اسم)
پیش روی، سبقت، تقدم، انحراف مسیر، تغییر جهت محور جسم گردند

antecedence (اسم)
پیش روی، سبقت، تقدم، پیشی

precedence (اسم)
سبقت، برتری، تقدم، پیشی، امتیاز، اولویت، حق تقدم

preference (اسم)
ترفیع، مزیت، برتری، تقدم، رجحان، ترجیح، اولویت، صلیقه

priority (اسم)
برتری، تقدم، پیشی، تفاضل، اولویت، حق تقدم

primacy (اسم)
برتری، تقدم

pre-emimence (اسم)
تفوق، تقدم

اولویت، برتری، پیش‌دستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ≠ تاخر


فرهنگ فارسی

پیش افتادن، جلورفتن، پیشی داشتن، پیش بودن
۱ - ( مصدر ) پیش افتادنفرا پیش شدن پیش رفتن جلو رفتن . ۲ -( اسم ) پیشی . جمع : تقدمات . یا حق تقدم . حق پیش افتادن .

فرهنگ معین

(تَ قَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیش افتادن ، جلو رفتن .

لغت نامه دهخدا

تقدم. [ ت َ ق َدْ دُ ] ( ع مص ) در پیش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیش شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || بسیار پیشی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیشی گرفتن از قوم. || مقدم بودن. ( ازاقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). سبقت و پیش روی و برتری و ترجیح و اولویت. ( ناظم الاطباء ). پیش بودن شی ٔبر شی ثانی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
تقدم هست یزدان را چو بر اعداد، واحدرا
زمان حاصل ، مکان باطل ، حدث لازم ، قدم برجا.
ناصرخسرو.
تقدم او بر اهل روزگار گذاشت تا مخدوم همه شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || پیش گویی طبیب از عاقبت بیماری که تقدمة المعرفة نیز گویند:... و قیل تقدم المعرفة؛ یطلق فی الطب علی الازمنة الثلاثة. رجوع به تقدمه المعرفة شود. || ( اصطلاح فلسفه )... بدان که تقدم بر پنج نوع است :اول تقدم بالمکان چنانکه تقدم امام بر مقتدی و این را تقدم بالرتبه نیز نامند. دوم تقدم بالزمان چنانکه تقدم آدم علیه السلام بر محمد مصطفی ( ص ). سوم تقدم بالشرف چنانکه تقدم محمد مصطفی ( ص ) بر آدم علیه السلام. چهارم تقدم بالعلت چنانکه تقدم حرکت دست بر حرکت کلید. پنجم تقدم بالطبع و آن بودن شی مقدم بحیثیتی که محتاج باشد بطرف او متأخر و نبود متقدم علت تامه برای متأخر چنانکه تقدم وضو بر صلوة واحد بر اثنین.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به جامع الحکمتین ناصرخسرو چ دکتر کربن و دکتر معین صص 243-245 و تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ علوم عقلی و اساس الاقتباس ص 58 شود. || فرمودن یا وصیت کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ). امر کردن کسی را به چیزی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. پیش افتادن، جلو رفتن.
۲. پیشی داشتن، پیش بودن از دیگران.

فرهنگ فارسی ساره

پیشینگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَتَأَخَّرَ: که تأخیر پیدا کند - که عقب بیفتد (منظور از تقدم ،در عبارت "إِنَّهَا لَإِحْدَی ﭐلْکُبَرِ نَذِیراً لِّلْبَشَرِ لِمَن شَاءَ مِنکُمْ أَن یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ " پیروی کردن از حق است که مصداق خارجیش ایمان و اطاعت است ، و منظور از تاخر ، پیروی نکردن...
معنی مُّفْرَطُونَ: پیشگامان ( فرط و یا افرط در اصل معنایش تقدم و جلو آمدن است و افراط به معنای اسراف و زیادهروی در آمدن است همچنانکه تفریط کوتاهی در آن است و فـَرَط آن کسی است که پیشاپیش کاروان به منزل میرود تا آب و مسکن تهیه کند ، و وقتی گفته میشود : افرطه معنایش این...
معنی مَشْعَرِ: مشعرالحرام یا مزدلفه نام محلی است میان عرفات و منا که پس از وادی یا دره ی مأذمین قرار دارد و حجاج باید بعد از غروب شرعی روز عرفه یعنی پس از پایان وقوف در عرفات در روز نهم ذی حجه به این سمت حرکت کنند تا در مشعر برای مدتی هرچند کوتاه به عنوان یکی از وا...
ریشه کلمه:
قدم (۴۸ بار)

پیشنهاد کاربران

توالی



کلمات دیگر: