مترادف تقدم : اولویت، برتری، پیش دستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ، پیش افتادن، پیش بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن
متضاد تقدم : تاخر
برابر پارسی : پیش افتادن، پیشگامی، پیشینگی
priority, precedence
lead, precession, primacy, priority, superiority
جلو رفتن , جلو بردن , پيشرفت , مساعده , ترقي , ترفيع , سهم الا رثي که در زمان حيات پدر به فرزندان مي دهند , پيش قسط , سوق دادن , منجر شدن , پيش افت , تقدم , پيشرفت کردن
۱. اولویت، برتری، پیشدستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ≠ تاخر
۲. پیش افتادن، پیش بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن
اولویت، برتری، پیشدستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ≠ تاخر
پیشینگ