to check
کیش کردن
فارسی به انگلیسی
bait, check
to shoo, to drive away
فارسی به عربی
مریض
مترادف و متضاد
برانگیختن، کیش کردن
فرهنگ فارسی
راندن مرغ با گفتن کیش . زجر کردن پرندگان با گفتن لفظ کیش .
لغت نامه دهخدا
کیش کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راندن مرغ با گفتن کیش. زجر کردن پرندگان با گفتن لفظ کیش. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کیش ( اِ صوت ) شود.
کلمات دیگر: