نوازش کردن
فارسی به انگلیسی
to caress, to fondle
caress, coddle, pet, soothe, stroke
فارسی به عربی
حیوان الیف , دلال , ضربة , طفل رضیع , کابل محوری , لاطف
مترادف و متضاد
نوازش کردن
زدن، نوازش کردن، لمس کردن، سرکش گذاردن
چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن
چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن
نوازش کردن
نوازش کردن، ناز ونیاز کردن
نوازش کردن، نیم پز کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، با دقت زیاد بکاری دست زدن
نوازش کردن، بناز پروردن
نوازش کردن، اهسته دست زدن به، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن
نوازش کردن
نوازش کردن، در اغوش گرفتن، در بستر راحت غنودن
نوازش کردن، بالا و پایین انداختن
فرهنگ فارسی
از روی مهربانی دست به سر کسی کشیدن توسعا : مهربانی کردن . نواختن . تفقد کردن . مورد لطف و مرحمت قرار دادن .
لغت نامه دهخدا
نوازش کردن. [ ن َ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از روی مهربانی دست به سر کسی کشیدن. توسعاً، مهربانی کردن. ( یادداشت مؤلف ). نواختن. تفقد کردن. مورد لطف و مرحمت قرار دادن. و نیز رجوع به نواختن و نواخت کردن شود :
بدانسان که شاهان نوازش کنند
بدان بندگان نیز نازش کنند.
زدلْتان غم و ترس بیرون کنم.
نوازش های بی اندازه کردش
همان عهد نخستین تازه کردش.
جهاندارش نوازش کرد بسیار.
که سگ پاس دارد چو نان تو خورد.
یکی به موجب خدمت یکی به حق کریم.
بدانسان که شاهان نوازش کنند
بدان بندگان نیز نازش کنند.
فردوسی.
نوازش کنون من به افزون کنم زدلْتان غم و ترس بیرون کنم.
فردوسی.
طایفه ای از لشکر عضدالدوله به خدمت او رفتند و او ایشان را نوازش کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 290 ).نوازش های بی اندازه کردش
همان عهد نخستین تازه کردش.
نظامی.
فرودآمد به درگاه جهاندارجهاندارش نوازش کرد بسیار.
نظامی.
بدان را نوازش کن ای نیکمردکه سگ پاس دارد چو نان تو خورد.
سعدی.
مرا دوباره نوازش کن و کرم فرمای یکی به موجب خدمت یکی به حق کریم.
سعدی.
|| تسلی دادن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به نوازش شود.پیشنهاد کاربران
نوازش فرمودن
کلمات دیگر: