مترادف تغافل : اهمال، بی توجهی، بی خبری، تسامح، چشم پوشی، سستی، سهل انگاری، غفلت، مسامحه، چشم پوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
تغافل
مترادف تغافل : اهمال، بی توجهی، بی خبری، تسامح، چشم پوشی، سستی، سهل انگاری، غفلت، مسامحه، چشم پوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
فارسی به انگلیسی
(feigning) negligence
مترادف و متضاد
اهمال، بیتوجهی، بیخبری، تسامح، چشمپوشی، سستی، سهلانگاری، غفلت، مسامحه
چشمپوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
۱. اهمال، بیتوجهی، بیخبری، تسامح، چشمپوشی، سستی، سهلانگاری، غفلت، مسامحه
۲. چشمپوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
فرهنگ فارسی
خودرابغفلت زدن، خودراغافل وانمودکردن، چشم، پوشی کردن ونادیده انگاشتن وغفلت ورزیدن
۱ - ( مصدر ) خود را بغفلت زدنخویشتن را غافل وا نمود کردن . ۲ - چشم پوشی کردن . ۳ - غفلت ورزیدن . ۴ - ( اسم ) چشم پوشی . ۵ - غفلت . جمع : تغافلات .
۱ - ( مصدر ) خود را بغفلت زدنخویشتن را غافل وا نمود کردن . ۲ - چشم پوشی کردن . ۳ - غفلت ورزیدن . ۴ - ( اسم ) چشم پوشی . ۵ - غفلت . جمع : تغافلات .
فرهنگ معین
(تَ فُ ) [ ع . ] (مص ل . ) خود را به غفلت زدن .
لغت نامه دهخدا
تغافل. [ ت َ ف ُ ] ( ع مص ) غفلت نمودن بی غفلت. ( زوزنی ). بقصد غافل شدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ناآگاهی نمودن. ( دهار ). خود را غافل وانمودن. ( آنندراج ). غفلت و بی خیری و بی التفاتی. ( ناظم الاطباء ). تیغ و شمشیر از تشبیهات اوست و با لفظداشتن و کردن و زدن مستعمل. ( آنندراج ) :
اثر نعمت تو بر ما، زان بیشتر است
که توان آورد آن را به تغافل کفران.
چند گذاری چنین جهان به تغافل.
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه سوز دل نمی دانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا.
جای دریغ است دریغی بخور.
همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل.
نسازم خشک از خون تو شمشیر تغافل را.
در گردن نگاه نهان خونبهای ما.
اثر نعمت تو بر ما، زان بیشتر است
که توان آورد آن را به تغافل کفران.
فرخی.
ای متغافل بکار خویش نگه کن چند گذاری چنین جهان به تغافل.
ناصرخسرو.
ای دوست غم تو سر بسر سوخت مراچون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه سوز دل نمی دانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا.
خاقانی.
رفت جوانی بتغافل بسرجای دریغ است دریغی بخور.
نظامی.
اگرچه مالک رقی و پادشاه بحقی همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل.
سعدی.
بمیر از درد ای دشمن که هم در عرصه محشرنسازم خشک از خون تو شمشیر تغافل را.
ظهوری ( از آنندراج ).
خوش آشکار تیغ تغافل زدی و مانددر گردن نگاه نهان خونبهای ما.
ظهوری ( ایضاً ).
|| چشم پوشی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سوگند دروغ یاد کردن. ( از اقرب الموارد ).فرهنگ عمید
۱. خود را به غفلت زدن، خود را غافل وانمود کردن، چشم پوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بی خبری کردن.
۲. غفلت ورزیدن.
۲. غفلت ورزیدن.
پیشنهاد کاربران
چشم پوشی کردن
کلمات دیگر: