کلمه جو
صفحه اصلی

مختصر کردن


مترادف مختصر کردن : کوتاه کردن، خلاصه کردن، تلخیص کردن

متضاد مختصر کردن : مطول کردن، اطناب دادن، طول و تفصیل دادن

فارسی به انگلیسی

abbreviate, abridge, curtail, prune

فارسی به عربی

قصر , لخص
اختصاری

قصر , لخص


مترادف و متضاد

abbreviate (فعل)
مختصر کردن، کوتاه کردن

abridge (فعل)
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن

brief (فعل)
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن، اگاهی دادن

shorten (فعل)
کاستن، مختصر کردن، کوتاه کردن

simplify (فعل)
مختصر کردن، سبک کردن، تسهیل کردن، ساده کردن، اسان تر کردن

کوتاه کردن، خلاصه کردن، تلخیص کردن ≠ مطول کردن، اطناب دادن، طول و تفصیل دادن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) کوتاه کردن مطلبی و سخنی را : مختصرکردم چو آمد ده پدید خود نبود آن ده ره دیگر گزید . ( مثنوی )


کلمات دیگر: