کلمه جو
صفحه اصلی

بغلی


مترادف بغلی : بغل دستی، پهلویی، کناری، آمخته به بغل شدن، شیشه شراب کوچک و مستطیلی، نوعی قطع کتاب

فارسی به انگلیسی

carried in arms, flask, [n.] flask

carried in arms, [n.] flask


مترادف و متضاد

axillary (صفت)
مربوط به زیر بغل، بغلی

صفت


بغل‌دستی، پهلویی، کناری


آمخته به بغل شدن


شیشه‌شراب (کوچک و مستطیلی)


نوعی قطع کتاب


۱. بغلدستی، پهلویی، کناری
۲. آمخته به بغل شدن
۳. شیشهشراب (کوچک و مستطیلی)
۴. نوعی قطع کتاب


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱-هر چیز که بتوان در زیر بغل جای داد از : دفتر و کتاب و غیره . ۲- هر چیز خرد و کوچک . ۳- بطری کوچک ( مشروب ). ۴- بیماریی است شتران را که ران را بشکم مالند . ۵- شیش. کوچک پهن که در آن آب لیمو و جز آن کنند . ۶- نوعی از جرس . ۷- زنگ کر و کم صدا . ۸- مقدار غله ای که در زیر یک بغل جا میگیرد و بعنوان قسمتی از حق نجاری و حق آهنگری به نجار و آهنگر ده و قریه میرسد.در سال ۸ -۱۳۲۷ هش .( ۱۹۴۹م. ) این مقدار به خرمن ۵ من تبریز گندم و ۵ من تبریز جو مصالحه شد.۹- فندی در کشتی گیری یکی از فنون کشتی ۱٠- ( اصطلاح هندوستان ) قر آن کوچکی که بسفر در بغل دارند .

فرهنگ معین

(بَ غَ ) ( اِ. ) ۱ - نوعی قطع کتاب در اندازة تقریبی ۸*۱۲ سانتی متر. ۲ - بطری کوچک مشروب .

لغت نامه دهخدا

بغلی. [ ب َ / ب َ غ َ] ( اِ ) یا رأس البغلی. درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است منسوب است به بَغل یهودی ضراب که او را رأس البغل نیز میگفتند. ( از برهان ذیل بغل ) ( از آنندراج ذیل بغل ). سکه ای منسوب به بغل یهودی. ( ناظم الاطباء ). درهم ایرانی که وافیة نیز گویند. ( دزی ج 1 ص 101 ). درهم ایرانی. در مجمعالبحرین آمده : درهم بغلی منسوب بسکه زن مشهور موسوم به رأس البغل است. و نیز بفتح غین و تشدید باء بغلی خوانده اند منسوب بشهری نزدیک حله و آن شهری مشهور در عراق است و وجه اول اشهر است. ودرهم شرعی دون درهم بغلی است. ( نقود ص 22ح ). در باب اصل این تسمیه رجوع به فولرس ، 1، 251 الف و 840 ب شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). سکه های کسرویه بوده است که رأس البغل برای عمربن خطاب زده است و صورت آن شاهنشاه است بر تخت نشسته و زیر تخت بفارسی نوشته اند «نوش خور». ( یادداشت مؤلف از حیات الحیوان دمیری ). و رجوع به فرهنگ نظام و بغل و درهم بغلی شود.

بغلی. [ ب َ / ب َ غ َ ] ( ص نسبی ) هرچیز منسوب و متعلق ببغل. ( ناظم الاطباء ). چیز کوچکی که در بغل گنجد مثال ساعت بغلی ، دفتر بغلی. ( فرهنگ نظام ). کیف بغلی. قرآن بغلی. چیزی که در بغل گنجد و بمجاز کوچک. ( آنندراج ). || هر چیزی که بتوان در زیر بغل جای داد. ( ناظم الاطباء ) :
یار هم سرو قد و هم بغلی مطلوبست
روز هم گاه بلند است و گهی کوتاهست.
واله هروی ( از آنندراج ).
|| هرچیز خرد و کوچک. || شیشه کوچکی پهن که در آن آب لیمو و جز آن کنند. || ( اِ ) بیماری مر شتران را که ران را بشکم مالند. || نوعی از جرس و زنگ کر و کم صدا. || فندی در کشتی گیری. ( ناظم الاطباء ). || قرآن کوچکی که مردم هندوستان بسفر در بغل دارند. ( از ناظم الاطباء ). کنایه از قرآن کوچک تقطیع که آنرا بسفر در بغل توان داشت. ( غیاث ) ( آنندراج ).

بغلی . [ ب َ / ب َ غ َ ] (ص نسبی ) هرچیز منسوب و متعلق ببغل . (ناظم الاطباء). چیز کوچکی که در بغل گنجد مثال ساعت بغلی ، دفتر بغلی . (فرهنگ نظام ). کیف بغلی . قرآن بغلی . چیزی که در بغل گنجد و بمجاز کوچک . (آنندراج ). || هر چیزی که بتوان در زیر بغل جای داد. (ناظم الاطباء) :
یار هم سرو قد و هم بغلی مطلوبست
روز هم گاه بلند است و گهی کوتاهست .

واله هروی (از آنندراج ).


|| هرچیز خرد و کوچک . || شیشه ٔ کوچکی پهن که در آن آب لیمو و جز آن کنند. || (اِ) بیماری مر شتران را که ران را بشکم مالند. || نوعی از جرس و زنگ کر و کم صدا. || فندی در کشتی گیری . (ناظم الاطباء). || قرآن کوچکی که مردم هندوستان بسفر در بغل دارند. (از ناظم الاطباء). کنایه از قرآن کوچک تقطیع که آنرا بسفر در بغل توان داشت . (غیاث ) (آنندراج ).

بغلی . [ ب َ / ب َ غ َ] (اِ) یا رأس البغلی . درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است منسوب است به بَغل یهودی ضراب که او را رأس البغل نیز میگفتند. (از برهان ذیل بغل ) (از آنندراج ذیل بغل ). سکه ای منسوب به بغل یهودی . (ناظم الاطباء). درهم ایرانی که وافیة نیز گویند. (دزی ج 1 ص 101). درهم ایرانی . در مجمعالبحرین آمده : درهم بغلی منسوب بسکه زن مشهور موسوم به رأس البغل است . و نیز بفتح غین و تشدید باء بغلی خوانده اند منسوب بشهری نزدیک حله و آن شهری مشهور در عراق است و وجه اول اشهر است . ودرهم شرعی دون درهم بغلی است . (نقود ص 22ح ). در باب اصل این تسمیه رجوع به فولرس ، 1، 251 الف و 840 ب شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سکه های کسرویه بوده است که رأس البغل برای عمربن خطاب زده است و صورت آن شاهنشاه است بر تخت نشسته و زیر تخت بفارسی نوشته اند «نوش خور». (یادداشت مؤلف از حیات الحیوان دمیری ). و رجوع به فرهنگ نظام و بغل و درهم بغلی شود.


فرهنگ عمید

۱. کناری.
۲. ویژگی هرچیزی که بتوان در جیب بغل جا داد: دفتر بغلی.
۳. دارای عادتِ در آغوش دیگران بودن: کودک بغلی.
۴. (اسم ) ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مستطیل شکل برای نوشیدنی های الکلی.


کلمات دیگر: