کلمه جو
صفحه اصلی

بشاشت


مترادف بشاشت : ابتسام، خوش رویی، خوشی، شادمانی، نشاط، گشاده رویی، تازه رویی، خوش منشی

فارسی به انگلیسی

cheerfulness

فارسی به عربی

جذل , مرح

مترادف و متضاد

pep (اسم)
چالاکی، نیرو، حال، بشاشت

gaiety (اسم)
شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی

hilarity (اسم)
نشاط، خوشی، بشاشت، شوق و شعف

ابتسام، خوش‌رویی


خوشی، شادمانی، نشاط


گشاده‌رویی، تازه‌رویی


خوش‌منشی


۱. ابتسام، خوشرویی
۲. خوشی، شادمانی، نشاط
۳. گشادهرویی، تازهرویی
۴. خوشمنشی


فرهنگ فارسی

خوشروبودن، گشاده رویی، خوشرویی، خوشحالی
( اسم ) تازه رویی خوش منشی خوشرویی : ( اظهار بشاشت کرد . )

فرهنگ معین

(بَ شَ ) [ ع . ] (اِمص . ) خوش رویی ، سرزندگی .

لغت نامه دهخدا

بشاشت. [ ب َ / ب ِ ش َ ] ( ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. ( ناظم الاطباء ). گشاده رویی.( تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی. ( آنندراج ). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز :
بینادلان ز گفته من در بشاشت اند
کوری این گروه که جز در حزن نیند.
خاقانی.
|| تازه روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوش طبع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شاد شدن. ( زوزنی ). گشاده روی شدن. گشاده رویی کردن. ( زوزنی ). شادمانه شدن. و رجوع به بشاشةشود.

بشاشة. [ ب َ ش َ ] ( ع مص ) بشاشت. بش. خوشرویی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بش و بشاشت شود. || تازه روی و شادمان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || به لطف کلام و تازه رویی وگشادگی پیشانی پیش آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

بشاشت . [ ب َ / ب ِ ش َ ] (ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تازه رویی . خوبرویی و شادمانی . (ناظم الاطباء). گشاده رویی .(تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی . (آنندراج ). شادی . شادانی . شادمانی . طلاقت وجه . سرور. اهتزاز :
بینادلان ز گفته ٔ من در بشاشت اند
کوری این گروه که جز در حزن نیند.

خاقانی .


|| تازه روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خوش طبع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شاد شدن . (زوزنی ). گشاده روی شدن . گشاده رویی کردن . (زوزنی ). شادمانه شدن . و رجوع به بشاشةشود.

فرهنگ عمید

۱. خوش رو بودن، گشاده رویی، خوش رویی.
۲. خوشحالی.

پیشنهاد کاربران

روتازگی. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه رویی. ( آنندراج ) . خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت :
به روتازگی گفت شه را سلام
شهش داد پاسخ بعذر تمام.
میرخسرو ( از آنندراج ) .
و رجوع به تازه رویی شود.



کلمات دیگر: