مترادف بلا جواب : بی پاسخ، بی جواب
بلا جواب
مترادف بلا جواب : بی پاسخ، بی جواب
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بدون جواب بی پاسخ : نامه برادرش را بلا جواب گداشت .
بدون جواب ٠ بی پاسخ ٠
بدون جواب ٠ بی پاسخ ٠
لغت نامه دهخدا
بلاجواب. [ ب ِ ج َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + لا ( نفی ) + جواب ) بدون جواب. بی پاسخ. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بلاجواب گذاشتن ؛ جواب ندادن. پاسخ ندادن ، خاصه نامه و مکتوبی را. مهمل گذاشتن.
- بلاجواب گذاشتن ؛ جواب ندادن. پاسخ ندادن ، خاصه نامه و مکتوبی را. مهمل گذاشتن.
کلمات دیگر: