کلمه جو
صفحه اصلی

بزور


مترادف بزور : پرزور، پرتوان، زورمند، قوی

متضاد بزور : ضعیف، ناتوان

فارسی به انگلیسی

perforce

فارسی به عربی

باستخدام القوّة

مترادف و متضاد

perforce (قید)
بناچار، بزور، اجبارا

پرزور، پرتوان، زورمند، قوی ≠ ضعیف، ناتوان


فرهنگ فارسی

جمع بزر
( اسم ) جمع تخمها تخمهای سبزی .

لغت نامه دهخدا

بزور. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بزر. تخم زعیر. بیضه پیله. ( آنندراج ). تخمها. بیضه های پیله. ( یادداشت بخط دهخدا ). تخمهای سبزی. ( فرهنگ فارسی معین ). تخم نباتات است ، و بزر هر نباتی در ضمن آن نبات ذکر شده است. ( از فهرست مخزن الادویه ).

بزور. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) ( از: ب + زور )بطور اجبار و زیردستی. جبراً. با قوت و زور. ( ناظم الاطباء ). به کره. زورکی. کرهاً. بکراهت. قهراً. به عنف. به اکراه. قهراً. مکرهاً. ( از یادداشتهای دهخدا ).

بزور. [ ب ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + زور)بطور اجبار و زیردستی . جبراً. با قوت و زور. (ناظم الاطباء). به کره . زورکی . کرهاً. بکراهت . قهراً. به عنف . به اکراه . قهراً. مکرهاً. (از یادداشتهای دهخدا).


بزور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بزر. تخم زعیر. بیضه ٔ پیله . (آنندراج ). تخمها. بیضه های پیله . (یادداشت بخط دهخدا). تخمهای سبزی . (فرهنگ فارسی معین ). تخم نباتات است ، و بزر هر نباتی در ضمن آن نبات ذکر شده است . (از فهرست مخزن الادویه ).


فرهنگ عمید

= بزر

بزر#NAME?



کلمات دیگر: