کلمه جو
صفحه اصلی

تفکیک کردن


مترادف تفکیک کردن : جدا کردن، متنزع ساختن، مجزا کردن، افراز کردن، مفروز کردن

فارسی به انگلیسی

dissociate, partition, segregate, separate, sort

فارسی به عربی

تقسیم , منفصل

مترادف و متضاد

disconnect (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، تفکیک کردن، گسستن، منفصل کردن، ناوابسته کردن

partition (فعل)
تقسیم کردن، تفکیک کردن، جزء بندی کردن، تقسیم به بخش های جزء کردن

part (فعل)
جدا کردن، تقسیم کردن، تفکیک کردن، جدا شدن، تفکیک شدن

separate (فعل)
جدا کردن، تفکیک کردن، مجزا کردن، سوا کردن

break up (فعل)
تفکیک کردن

centrifuge (فعل)
تفکیک کردن

جدا کردن، متنزع ساختن، مجزا کردن


افراز کردن، مفروز کردن


۱. جدا کردن، متنزع ساختن، مجزا کردن
۲. افراز کردن، مفروز کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) جداکردن از هم گشودن .


کلمات دیگر: