کلمه جو
صفحه اصلی

بلاد


مترادف بلاد : بلدان، بلدها، دیارها، شهرها، مداین، مدینه ها، ولایات، ولایت ها، قراء، سرزمین ها

برابر پارسی : شهرها، آبادی‎ها

فارسی به انگلیسی

city, region or country, guide, [informal] escort


عربی به فارسی

کشور , ديار , بيرون شهر , دهات , ييلا ق ، ييلاق


مترادف و متضاد

بلدان، بلدها، دیارها، شهرها، مداین، مدینه‌ها، ولایات، ولایت‌ها، قراء، سرزمین‌ها


فرهنگ فارسی

شهرها
( اسم ) جمع بلده . ۱- شهرها : ( در جمیع بلاد گردش کرد . ) ۲- ناحیه ها نواحی . توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاد. مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود . یا تخطیط بلاد . جغرافی ( علم ).
مبالده . با چوب و یا شمشیر یکدیگر را زدن .

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ بلدة . ۱ - شهرها. ۲ - نواحی .

لغت نامه دهخدا

بلاد. [ ب َ ] ( ص ) بلابه و بدکار. بلاده. بلایه.( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلاده و بلایه شود.

بلاد. [ ب َ / ب ِ ] ( اِخ ) شهری است نزدیک حجرالیمامة، وآنجا مانند یثرب به تیرهای نیکو شهرت دارد. ( از معجم البلدان ).

بلاد. [ ب ِ ] ( ع مص ) مبالدة. با چوب و یا شمشیر یکدیگر را زدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به مبالدة شود.

بلاد. [ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بَلدة. ( منتهی الارب ). ج ِ بَلد و بلدة. ( از اقرب الموارد ). شهرها. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ) : از برای... ترتیب بلاد... انبیا را بعثت کرد. ( سندبادنامه ص 3 ).مصالح بلاد... متفرق گردد. ( سندبادنامه ص 5 ). منابر بلاد آفاق به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. ( سندبادنامه ص 10 ). برخی از بلاد از قبضه تصرف او به در رفت. ( گلستان ). أقوس ؛ بلاد دور. ( منتهی الارب ). || ناحیه ها. نواحی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز بهر آنکه بتان را همی پرستیدند
مخالفان بدی اندر آن بلاد و دیار.
فرخی.
من از دیارحبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم.
حافظ.
|| این کلمه درترکیب اسماء امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود، مثلاً بلادالعرب ، به عربستان و بلادالروم به مملکت رومیان اطلاق شود. ( از فرهنگ فارسی معین ) : خرج واحد فی قرب ینوف القفاف فوق قریة الهجر من بلادالاهنوم فی زمن الامام شرف الدین علیه السلام.... ( الجماهر بیرونی ص 271 ).و أما مواضع تکثر شهرتها، واحد بجبل الشرق من بلاد انس یسمی الرکن... ( الجماهر بیرونی ص 271 ).
کاروان مهرگان از خزران آمد
یا ز اقصای بلاد چینیان آمد.
منوچهری.
بلاد هند از لب جیحون بود تا شط فرات. ( فارسنامه ابن البلخی ص 98 ). روی به بلاد هند نهادند و ملک هند معروفان را در میان داشت و صلح کردند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 82 ). از حد جیحون تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسیان. ( فارسنامه ابن البلخی ص 120 ). چون بلاد عراق و پارس بدست لشکر اسلام فتح شد.... ( کلیله و دمنه ). که در بلاد اسلام چنان شهری نشان میدهند ودر دیار کفر. ( کلیله و دمنه ). در سالی پنجاه هزار کم و بیش از برده کافر و کافرزاده از دیار کفر به بلاداسلام می آورند. ( کلیله ودمنه ). پس هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد. ( گلستان ).

بلاد. [ ب َ ] (ص ) بلابه و بدکار. بلاده . بلایه .(از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلاده و بلایه شود.


بلاد. [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حجرالیمامة، وآنجا مانند یثرب به تیرهای نیکو شهرت دارد. (از معجم البلدان ).


بلاد. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَلدة. (منتهی الارب ). ج ِ بَلد و بلدة. (از اقرب الموارد). شهرها. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : از برای ... ترتیب بلاد... انبیا را بعثت کرد. (سندبادنامه ص 3).مصالح بلاد... متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). منابر بلاد آفاق به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. (سندبادنامه ص 10). برخی از بلاد از قبضه ٔ تصرف او به در رفت . (گلستان ). أقوس ؛ بلاد دور. (منتهی الارب ). || ناحیه ها. نواحی . (فرهنگ فارسی معین ) :
ز بهر آنکه بتان را همی پرستیدند
مخالفان بدی اندر آن بلاد و دیار.

فرخی .


من از دیارحبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم .

حافظ.


|| این کلمه درترکیب اسماء امکنه برای افاده ٔ مفهوم مملکت و کشور بکار رود، مثلاً بلادالعرب ، به عربستان و بلادالروم به مملکت رومیان اطلاق شود. (از فرهنگ فارسی معین ) : خرج واحد فی قرب ینوف القفاف فوق قریة الهجر من بلادالاهنوم فی زمن الامام شرف الدین علیه السلام .... (الجماهر بیرونی ص 271).و أما مواضع تکثر شهرتها، واحد بجبل الشرق من بلاد انس یسمی الرکن ... (الجماهر بیرونی ص 271).
کاروان مهرگان از خزران آمد
یا ز اقصای بلاد چینیان آمد.

منوچهری .


بلاد هند از لب جیحون بود تا شط فرات . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 98). روی به بلاد هند نهادند و ملک هند معروفان را در میان داشت و صلح کردند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 82). از حد جیحون تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسیان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 120). چون بلاد عراق و پارس بدست لشکر اسلام فتح شد.... (کلیله و دمنه ). که در بلاد اسلام چنان شهری نشان میدهند ودر دیار کفر. (کلیله و دمنه ). در سالی پنجاه هزار کم و بیش از برده ٔ کافر و کافرزاده از دیار کفر به بلاداسلام می آورند. (کلیله ودمنه ). پس هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد. (گلستان ).
- بلاد اسلام و بلادالاسلام ؛ مملکت اسلام : اًن هذه النسخ بعد تمامها انما یبعثها المتولی لتلک الاوقاف الی بلدة من معظمات بلاد الاسلام ، العربیة ًالی بلاد العرب و الفارسیة الی بلاد العجم ... (از وقف نامه ٔ خواجه رشیدالدین فضل اﷲ در مقدمه ٔ نسخه ٔ جامعالتصانیف الرشیدیة بنقل از سعدی تا جامی ص 95).
- بلاد افرنج ؛ مملکت فرنگ . رجوع به افرنج شود.
- بلادالبربر ؛ مملکت بربر. رجوع به بربر شود.
- بلادالبهش ؛ حجاز، بدان جهت که «بهش » در آنجا روید. رجوع به بهش شود.
- بلادالثلج ؛ سرزمین برف . سیبریه . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرحوم احمد بهمنیار در تعلیقات خود بر تاریخ بیهق چنین آرد: در مأخذهایی که در دسترس بود این نام یافته نشد و بطوری که از قرائن برمی آید نام قسمت کوهستانی میان هندوستان و ترکستان است که بیرونی در التفهیم ، در آنجا که عقیده ٔ هندوان را درباره ٔ قبةالارض ذکر می کند، بدان اشاره کرده است ، بدین عبارت : کوههای سردسیر با برفها که میان هندوستان اند و میان زمین ترک - انتهی . و نیز میتوان حدس زد که مراد پامیر و هیمالیا است . بلاد ثلج . و رجوع به بلاد ثلج در همین ترکیبات شود : چهل و هشتم [ از ولایات مشهور و نواحی که در ربع معمور عالم هست ] ولایت بلادالثلج . (تاریخ بیهق ص 19). و برودت هوا و شدت سرما بحدی انجامید که تمامیت اقالیم حکم بلادالثلج گرفت . (جهانگشای جوینی ).
- بلادالجبال ؛ مملکت جبال . نواحی مرکزی وغربی ایران که شامل اصفهان ، کاشان ، ساوه ، لرستان ، همدان ، قزوین ، زنجان تا کرمانشاهان امروزی بوده است . و رجوع به جبال شود.
- بلادالجبل ؛ مملکت جبل . رجوع به جبل شود.
- بلادالخاضعین ؛ ترجمه ٔ لقبی است که در قدیم به ایران یا فارس میداده اند. ایران .
- || سرو سرافکنده .
- || جقه . بته جقه ای . دارای نقش سرو سرافکنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). ابن البلخی در فارسنامه (ص 8) گوید: فرس جمع فارس و معنی فرس پارسایانست و به تازی چنین نویسند و پارسی را فارسی نویسند - انتهی . و مرحوم دهخدا راجع به بلادالخاضعین که در نامه ٔ تنسر ذکر شده است با اشاره به مطلبی که در فارسنامه ٔ ابن البلخی آمده در یادداشتی مینویسد: بلادالخاضعین [ در نامه ٔ تنسر ] گمان می کنم ترجمه ٔ کلمه ٔ پارس باشد نه بمعنی امروز پارسا، بلکه به معنی فروتن .
- بلادالدیلم ؛ مملکت دیلم . سرزمین دیلمستان . رجوع به دیلم شود.
- بلادالروم ؛ مملکت روم . رجوع به روم شود.
- بلادالزنج ؛ مملکت زنج . زنگبار. رجوع به زنگبار شود.
- بلادالعجم ؛ مملکت عجم . مملکت فارس . مملکت ایران . رجوع به عجم شود : وکذا کان الامر لبنی بویه الذین ببلاد العجم [ وجد علی بعض نقودهم :عمادالدولةوالدین ] . (النقودالعربیة ص 123).و رجوع به بلاد اسلام در همین ترکیبات شود.
- بلادالعرب ؛ مملکت عرب . عربستان . رجوع به بلاد اسلام در همین ترکیبات ، و عرب و عربستان شود.
- بلادالفرس ؛ مملکت فرس . مملکت ایران : و کذاعلی نقود بعض السلاطین البحریة، و علی نقود بنی بویه فی بلاد الفرس : صمصام الدولة، و ضیاءالدین . (النقود العربیة ص 132).
- بلادالفرنج ؛ فرنگ . فرنگستان . و رجوع به بلادافرنج شود : فقد قلّت الفضة لاستهلاکها فی السروج و... انقطاع واصلها الی الدیار المصریة من بلادالفرنج و غیرها. (النقودالعربیة ص 117).
- بلادالفِلفِل ؛ از شهرهای اقلیم سوم ، که نام آن منیبار است : الاقلیم الثالث من مشرق الارض ،الصین الشمالیة و البحریة الساحلیة و بلادالفلفل وبلادالهیاطلة. (نخبةالدهر دمشقی ص 20). ثم یلی ذلک [ یلی مدینة هنوّر ] مدینة منیبار و تسمی بلادالفلفل و فیهامن مدن الامهات فاکنور... و مدینة صیمور... (نخبةالدهر ص 173). و لم أر أحدا غلب أحدا علی مملکته الاّ قوم تتلو بلادالفلفل . (اخبارالصین و الهند ص 236).
- بلادالقرظ ؛ یمن ، بدان جهت که روئیدنگاه قرظ است . و رجوع به قرظ شود.
- بلادالمشرق ؛ ممالک شرق . مقصود مصر و ممالک عربی زبانی است که جزء بلاد المغرب بشمار نیایند از قبیل عراق و شام و حجاز وغیره . رجوع به بلادالمغرب در همین ترکیبات شود.
- بلادالمغرب ؛ کشورهایی را که میان مصر و اقیانوس اطلس واقع بودند مغرب مینامیدند که مقصود الجزایر، مراکش ، تونس ، لیبی ، و اندلس است . (از ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 1 ص 42) : منذ سنة ست وثمانمائة فی جهات الارض کلها عند کل امة من الامم کالفرس و الروم و... ثم فی الدولة الاسلامیة من حین ظهورها... کبنی امیة بالشام ... العلویین بطبرستان و بلادالمغرب و دیار مصر...و دولةالمغل ببلاد المشرق . (النقودالعربیة ص 66).
- بلاد ترک ؛ مملکت ترک . سرزمین ترکان . ترکستان . رجوع به ترک و ترکستان شود.
- بلاد ترکستان ؛ مملکت ترکستان . بلاد ترک . رجوع به ترک و ترکستان شود.
- بلاد ثلج ؛ منطقه ٔ منجمد شمالی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- || سیبری . (یادداشت مرحوم دهخدا).بلادالثلج .
- || هیمالیا و پامیر. و رجوع به بلادالثلج درهمین ترکیبات شود.
- بلاد زنج ؛ بلادالزنج . زنگبار. رجوع به زنج و زنگبار شود.
- بلاد شاپوربلاد شاپور میان پارس و خوزستان است : . نواحی خراب و بروزگار قدیم نخست آباد بوده ست امااکنون خراب شده ست و گرمسیر ومعتدل است وآبهای روان دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 147). بلاد شاپور ناحیتی چند است مابین فارس و خوزستان و هوایش معتدل به گرمی مایل و آب روان بسیار دارد و اکثر خراب است . (نزهةالقلوب ج 3 ص 127).
- بلاد شام ؛ مملکت شام . رجوع به شام شود.
- بلاد عجم ؛ بلادالعجم . مملکت ایران . مملکت فارس . رجوع به بلادالعجم در همین ترکیبات و عجم در ردیف خود شود.
- بلاد فرس ؛ بلادالفرس . مملکت فرس . مملکت فارس . رجوع به بلادالفرس در همین ترکیبات وفرس در ردیف خود شود.
- بلاد مجاهدبن عبداﷲ ؛ نام دیگر آن ، جزیره است و در شرق اندلس واقع است و اهل اندلس از مطلق جزیره همین اراده کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و أهل الاندلس ًاذا أطلقوا الجزیرة أرادوا بها بلاد مجاهدبن عبداﷲ شرقی اندلس . (روضات الجنات ص 65).
- بلاد وادی النیل ؛ شهرهایی که در دره ٔ نیل واقع است : و علی یدالترک دخلت [ بِربَنجیس ] فی بلاد وادی النیل . (النقود العربیة ص 167). تِمِشلِک ، نقد فضی مصری کان معروفا فی بلاد وادی النیل . (النقود العربیةص 171).
- بلاد یمن ؛ مملکت یمن . رجوع به یمن شود.
- تخطیط بلاد ؛ علم جغرافی . (ناظم الاطباء).

بلاد. [ ب ِ ] (ع مص ) مبالدة. با چوب و یا شمشیر یکدیگر را زدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به مبالدة شود.


فرهنگ عمید

= بلاده
= بلد

بلاده#NAME?


بلد#NAME?


دانشنامه عمومی

بلاد (بازی ویدئویی). خون نام یک سری بازی کامپیوتری طراحی شده برای کامپیوترهای شخصی است.
NA May 31, 1997
EU June 20, 1997
سری نخست این بازی با همین نام در سال ۱۹۹۷ توسط شرکت مونولیث روانه بازار گشت. داستان بازی بر اساس محوریت شخصی به نام کلب CALEB شکل می گیرد که درگیر مبارزه ای طولانی با نیروهای اهریمنی است. او در ابتدای بخش نخست بازی از قبر بر می خیزد و به جای تبدیل شدن به یک زامبی بر ضد آنها و شیطان بزرگ می جنگد.
در خلال سال های ۱۹۹۴-۱۹۹۸ دو انجین عمده در دنیای بازی های اول شخص وجود داشتند، یکی انجین رستاخیز شرکت آی-دی سافت ویر و دیگری انجین DUKE NUKEM ۳D از شرکت ۳D Realms. هر چند هم کنسول و هم انجین بازی همچون Quake بسیار قوی تر از دو مورد اخیر بود لیکن عمده بازی های تولید شده در این ژانر که توسط شرکت های مختلفی صورت گرفت، بر اساس انجین یکی از این دو تولید شدند.
بازی بلاد نیز بر اساس انجین DUKE NUKEM ۳D طراحی و تولید گشت؛ چونان که شباهت های بسیاری را در این دو می توان یافت.

پیشنهاد کاربران

بلاد به معنای کشور هست


کلمات دیگر: