کلمه جو
صفحه اصلی

نمک زدن

فارسی به انگلیسی

to salt


kipper, salt


kipper, salt, to salt

فارسی به عربی

ذرة

مترادف و متضاد

corn (فعل)
دانه دانه کردن، نمک زدن

salify (فعل)
نمک زدن، تبدیل به نمک کردن

فرهنگ فارسی

نمک پاشیدن

لغت نامه دهخدا

نمک زدن.[ ن َ م َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نمک پاشیدن :
کوته ز شوربختی ما شد شب وصال
چندانکه زد نمک دل ما بر کباب صبح.
نعمت خان ( از آنندراج ).
این چه نمک بود به داغم زدی
بوی بهاری به دماغم زدی.
وحید ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: