مترادف تفرعن : افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گنده دماغی ، متفرعن شدن
متضاد تفرعن : افتادگی، تواضع، متواضع شدن
تفرعن
مترادف تفرعن : افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گنده دماغی ، متفرعن شدن
متضاد تفرعن : افتادگی، تواضع، متواضع شدن
فارسی به انگلیسی
haughtiness, vanity
pomposity, self-importance, snobbery, snobbishness, snootiness
مترادف و متضاد
افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گندهدماغی ≠ افتادگی، تواضع
۱. افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گندهدماغی ≠ افتادگی، تواضع
۲. متفرعن شدن ≠ متواضع شدن
فرهنگ فارسی
خودخواهی وتکبروخودنمایی کردن، گردنکشی کردن
۱ -( مصدر ) مانستن بفرعون درتکبر و ستم . ۲ - زشت خوی شدن ستمکار گردیدن . ۳ - ( اسم ) تکبر خود پرستی . جمع : تفرعنات .
۱ -( مصدر ) مانستن بفرعون درتکبر و ستم . ۲ - زشت خوی شدن ستمکار گردیدن . ۳ - ( اسم ) تکبر خود پرستی . جمع : تفرعنات .
فرهنگ معین
(تَ فَ عُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) مانند فرعون متکبر و ستمکار بودن . ۲ - ستمکار گردیدن . ۳ - (اِمص . ) خودپرستی ، تکبر.
لغت نامه دهخدا
تفرعن. [ ت َ ف َ ع ُ ] ( ع مص ) زشتخوی شدن و ستمکار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجبر و طغیان کردن بر کسی. ( از اقرب الموارد ). || تخلق به اخلاق فراعنه کردن. || مانستن به فرعون در تکبر و ستم. ( ناظم الاطباء ). || بلند و قوی گردیدن نبات. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ عمید
۱. خودخواهی و خودنمایی کردن.
۲. [قدیمی] گردن کشی کردن.
۳. [قدیمی] جور و ستم کردن.
۴. [قدیمی] گردنکشی و زشت خویی.
۲. [قدیمی] گردن کشی کردن.
۳. [قدیمی] جور و ستم کردن.
۴. [قدیمی] گردنکشی و زشت خویی.
کلمات دیگر: