برابر پارسی : آگاهی، آگاه کردن، بیادآوردن، پیدایش
استحضار
برابر پارسی : آگاهی، آگاه کردن، بیادآوردن، پیدایش
فارسی به انگلیسی
information
عربی به فارسی
يادداشت , فهرست , ليست , احضار , جلب
فرهنگ فارسی
حاضرکردن، بحضور واستن، یاد آوردن، یاد آوری کردن، آگاهی خواستن، یادداشتن، آگاهی داشتن آگاهی
۱ - ( مصدر ) ۱ - حاضر کردن بحضور خواستن . ۲ - بیاد آوردن بیاد داشتن . ۳ - یاد آوری کردن . ۴ - ( اسم ) آگاهی : بجهت استحضار جناب عالی گفتم .
۱ - ( مصدر ) ۱ - حاضر کردن بحضور خواستن . ۲ - بیاد آوردن بیاد داشتن . ۳ - یاد آوری کردن . ۴ - ( اسم ) آگاهی : بجهت استحضار جناب عالی گفتم .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به حضور خواستن . ۲ - یادآوری کردن . ۳ - یاد آوردن . ۴ - (اِمص . ) آگاهی .
لغت نامه دهخدا
استحضار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بخود بازآمدن. ( منتهی الارب ). || یاد داشتن. || حضوری کس خواستن. ( غیاث ). حاضر آمدن خواستن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). حاضر کردن خواستن : از حضرت سلطان به استحضار شار مثال رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 345 ). || دوانیدن. ( منتهی الارب ). دوانیدن اسب. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ): استحضرت الفرس ؛ دوانیدم اسب را. || اطلاع. آگاهی.
- استحضار داشتن ؛ اطلاع داشتن. آگاهی داشتن.
- استحضار داشتن ؛ اطلاع داشتن. آگاهی داشتن.
فرهنگ عمید
۱. آگاهی.
۲. حاضر کردن.
۳. [قدیمی] احضار کردن.
۲. حاضر کردن.
۳. [قدیمی] احضار کردن.
دانشنامه عمومی
اطلاع
فرهنگ فارسی ساره
آگاهی، پیدایش
پیشنهاد کاربران
به یاد آوردن ، آگاه کردن
حضور کردن. به خاطر اوردن، یاد اوری
کلمات دیگر: