کلمه جو
صفحه اصلی

اسفنج


مترادف اسفنج : ابر، اسفنجه

فارسی به انگلیسی

foam, sponge

فارسی به عربی

اسفنج

عربی به فارسی

اسفنج , انگل , طفيلي , ابر حمام , با اسفنج پاک کردن يا ترکردن , جذب کردن , انگل شدن , طفيلي کردن ياشدن


مترادف و متضاد

sponge (اسم)
طفیلی، ابر حمام، انگل، اسفنج

ابر، اسفنجه


فرهنگ فارسی

( اسم ) جانوری است جزو بی مهرگان که تشکیل رد. اسفنجها را میدهد و آن جزو جانوران گیاهی شکل و بی قرینه و ساده ترین پریاخته میباشد . یا اسفنج آهکی . اسفنجی که استخوان بندیش از جنس مواد آهکی است .
قریه ای در نواحی نیشابور

فرهنگ معین

(اِ فَ ) [ معر. ] ( اِ. ) جانوری است گیاه شکل که در ته دریا به صورت دسته های چسبیده به سنگ ها زندگی می کند، دارای سوراخ ها و شکاف های بسیاری است . ابرکهن و ابرمرده نیز گفته می شود.
(اِ فَ ) ( اِ. ) ابر، وسیله ای که برای شستشو به کار می رود.

(اِ فَ) [ معر. ] ( اِ.) جانوری است گیاه شکل که در ته دریا به صورت دسته های چسبیده به سنگ ها زندگی می کند، دارای سوراخ ها و شکاف های بسیاری است . ابرکهن و ابرمرده نیز گفته می شود.


(اِ فَ) ( اِ.) ابر، وسیله ای که برای شستشو به کار می رود.


لغت نامه دهخدا

اسفنج.[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] ( معرب ، اِ ) ( از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چون دست بر وی نهند خود را جمع کند و چون بمیرد موجه او را بساحل اندازد و بعضی گویند نباتی است دریائی. اگر در شراب ممزوج به آب گذارند آب آنرا بخود کشد و شراب را بگذارد و با خاکستر آن زخمی را که در ساعت زده باشند خشک بند کند و زود نیکو سازد. گرم و خشک است در اول و دویم. ( برهان قاطع ). بفارسی ابر مرده گویند و آن چیزی است که بر روی سنگهای کنار دریا متکوّن میشود. قسمی ازو که متخلخل و وسیعالثقب است و نرم و شبیه بنمد و پرسوراخ است ماده گویند و قسمی که باصلابت و با ثقبهای صغیر است نَرنامند. در اول گرم و در دوم خشک و مجفّف و محلّل و با قوه جاذبه و چون تازه او را با سرکه ممزوج یا شراب تر کرده بر جراحات تازه بگذارند التیام دهد و بالخاصیه قاطع نزف الدّم و با عسل مطبوخ و مطبوخ با آب جهت التیام زخمهای کهنه ، و خشک او مجفف قروح عمیقه وسوخته او جهت منع نزف الدم قوی تر و جهت رمد یابس و جلاء باصره ، و فتیله تازه او بتنهائی و با پنبه و کتان ، مفتح افواه عروق مضمومه و جراحات جاسیه و محرق مغسول او در ادویه عین نافعتر است و چون قطعه او را بقدری که توان فروبرد به خیاطه بسته بلع کنند و یک سر خیاطه را بدست نگاه دارند و لمحه ای صبر کنند که جذب رطوبات کرده بالیده گردد و بعد از آن خیاطه را بکشند تا از گلو او را بیرون آورد در اخراج زلو و خارکه در حلق مانده باشد بی عدیل است و سنگهایی که در جوف او بهم میرسد در تفتیت حصاة مجرّب. و چون خواهند که بجهت زینت اسفنج را سفید کنند باید قسم ماده او را با آب تر کرده و مکرر در آفتاب تند یا ماهتاب گذاشت. ( تحفه حکیم مؤمن ). وی را ابر کهن گویند و ابر مرده گویند و گویند حیوان دریائیست بدان سبب که چون دست بر وی نهی خود را درکشد، وقتی که بمیرد آب وی رابر کنار اندازد و گویند نباتی دریائیست و این محقق است باقی خلاف است و بهترین وی آن است که تازه بود و طبیعت وی گرم است در اول و خشک در دویم. و منفعت وی آن است که چون بسوزانند و خاکستر وی در زخمی که در ساعت زده باشند خشک بند کنند نافع بود و اگر بیاشامندخون رفتن بازدارد و مجفف اورام بلغمی و ریشها بود واگر خاکستر وی بشویند جهت درد چشم سودمند بود و جلای تمام دهد. و شیخ الرئیس گوید: چون با زفت بسوزانند قطع نفث الدم کند و تازه وی مضر بود به احشاء و مصلح وی رب غوره بود با ریباس و از خواص اسفنج یکی آنست که اگر شراب با آب ممزوج بود وی را چون در آن اندازندآبها جمله برگیرد و اگر خواهند که همچنان مستعمل کنند به مقراض پاره کنند که بهاون بتوان کوفت و سبک و متخلخل باشد و بخانه زنبور ماند. بلغت عرب هرشفه گویند و پارسی نشکرد گازران. آنرا در آب می نهند و آب برمیگیرد و بجامه میمالند. ( اختیارات بدیعی ). اسفنج ، بفتح همزه و فاء و سکون سین مهمله و نون ، ابر مرده باشد یعنی داروئی که چون در آب اندازند همه آب را بخورد و برچیند و ابر نیز گویند. کذا فی مؤید الفضلاء. ( سروری ). اسفنج ( انجیل متی 27: 48 ) ماده ای است حیوانی که در آبهای دریا بعمل می آید و مرکب از الیاف و رشته هائی است که بطور عجیب بهم بافته شده ، آنرا مسامات و خلل و فرج بسیار است که اشیاء مایعه را جذب می کندلهذا امکان دارد که در عوض پیاله و ظرفی برای شرب استعمال شود. اومیروس ( هومر ) که در حدود 850 ق.م. بود مینویسد که یونانیان اسفنج را برای شستن بدن و هم برای شستن میزها بعد از انقضای طعام استعمال میکردند. ( قاموس کتاب مقدس ). بیرونی گوید: ان الصدف و الاسفنج یشبه المعادن بارواحها و النبات باجسادها. ( الجماهر بیرونی ص 191 ). اسفنج ، و قد تحذف الهمزة و هو سحاب البحر و غمامه و یسمی الزبد الطری و هو رطوبات تنتسج فی جوانب البحر متخلخلة کثیرةالثقوب یبیضه الشمس و القمر اذا بل و وضع فیهما مراراً و قد یتحرک بماء فیه لاروح ( ؟ ) و الذکر منه صلب و هو حارّ فی الثانیة یابس فی اول الثالثة یحبس الدم و لو بلا حرق و یدمل بالشراب و محروقه أقوی و قطعة منه اذا ربطت بخیط و ابتلعت و فی الید طرف الخیط و اخرجت اخرجت ما ینشب فی الحلق من نحو العلق و الشوک و یقتل الفار اذا قرض صغاراً و دهن بزیت و ینفع من الابردة بالعسل و الشراب طلاء و رماده یقع فی الاکحال فیجفف و ینفع من الرمد الیابس و ما فی داخله من الاحجار یفتت الحصی مجرب. ( تذکره ضریر انطاکی ج 1 ص 46 ). اسفنج بیخ و عروق درختی است که جراحات متعفنه را نفع دهد یا آن همان ابر مرده است که بر روی شکنهای کنار دریا متکون شود، متخلخل وبسیارسوراخ و آبرا بسیار بردارد و چون تازه او را بسرکه ممزوج با شراب تر کرده بر جراحات تازه بگذارنددر حال التیام دهد و مطبوخ بآب جهت زخمهای کهنه نافع است. ( منتهی الارب ). اسفنج ، جسم بحری رخو متخلخل کاللبد. یقال انه حیوان یتحرک فی الماء یلتصق به [ کذا] و لایبرحه. ( قانون ابوعلی چ تهران مقاله 2 از کتاب 2 ص 159 چهار سطر به آخر مانده ). اسفنج ، جسمی است رخو و متخلخل چون نمدی و از دریا خیزد و چون بر آب نهی آب بسیار به خود کشد و اصناف آن سپید و زرد کم رنگ و نیز سیاه باشد. اسفنجة. سفنج. اسفنج البحر . اسفنجة بحریة. ( دزی ج 1 ص 22 ) ( ابن البیطار ). سحاب البحر. ابر. ابر دریائی. ابر مرده. ( مؤید الفضلاء ). ابر کهن. زبدالبحر. غیم. رغوةالحجامین. هرشفه. غمام. ( برهان ). نشکرد گازران :

اسفنج . [ اِ ف َ ] (اِخ ) قریه ای است از کوره ٔ ارغیان از نواحی نیشابور که آنرا سپنج گویند وعامربن شعیب الاسفنجی از آنجاست . (معجم البلدان ). || موضعی در ناحیه ٔ مهرانرود تبریز. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیسترانج مقاله ٔ ثالثه ص 79).


اسفنج .[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چون دست بر وی نهند خود را جمع کند و چون بمیرد موجه او را بساحل اندازد و بعضی گویند نباتی است دریائی . اگر در شراب ممزوج به آب گذارند آب آنرا بخود کشد و شراب را بگذارد و با خاکستر آن زخمی را که در ساعت زده باشند خشک بند کند و زود نیکو سازد. گرم و خشک است در اول و دویم . (برهان قاطع). بفارسی ابر مرده گویند و آن چیزی است که بر روی سنگهای کنار دریا متکوّن میشود. قسمی ازو که متخلخل و وسیعالثقب است و نرم و شبیه بنمد و پرسوراخ است ماده گویند و قسمی که باصلابت و با ثقبهای صغیر است نَرنامند. در اول گرم و در دوم خشک و مجفّف و محلّل و با قوه ٔ جاذبه و چون تازه ٔ او را با سرکه ممزوج یا شراب تر کرده بر جراحات تازه بگذارند التیام دهد و بالخاصیه قاطع نزف الدّم و با عسل مطبوخ و مطبوخ با آب جهت التیام زخمهای کهنه ، و خشک او مجفف قروح عمیقه وسوخته ٔ او جهت منع نزف الدم قوی تر و جهت رمد یابس و جلاء باصره ، و فتیله ٔ تازه ٔ او بتنهائی و با پنبه و کتان ، مفتح افواه عروق مضمومه و جراحات جاسیه و محرق مغسول او در ادویه ٔ عین نافعتر است و چون قطعه ٔ او را بقدری که توان فروبرد به خیاطه بسته بلع کنند و یک سر خیاطه را بدست نگاه دارند و لمحه ای صبر کنند که جذب رطوبات کرده بالیده گردد و بعد از آن خیاطه را بکشند تا از گلو او را بیرون آورد در اخراج زلو و خارکه در حلق مانده باشد بی عدیل است و سنگهایی که در جوف او بهم میرسد در تفتیت حصاة مجرّب . و چون خواهند که بجهت زینت اسفنج را سفید کنند باید قسم ماده ٔ او را با آب تر کرده و مکرر در آفتاب تند یا ماهتاب گذاشت . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). وی را ابر کهن گویند و ابر مرده گویند و گویند حیوان دریائیست بدان سبب که چون دست بر وی نهی خود را درکشد، وقتی که بمیرد آب وی رابر کنار اندازد و گویند نباتی دریائیست و این محقق است باقی خلاف است و بهترین وی آن است که تازه بود و طبیعت وی گرم است در اول و خشک در دویم . و منفعت وی آن است که چون بسوزانند و خاکستر وی در زخمی که در ساعت زده باشند خشک بند کنند نافع بود و اگر بیاشامندخون رفتن بازدارد و مجفف اورام بلغمی و ریشها بود واگر خاکستر وی بشویند جهت درد چشم سودمند بود و جلای تمام دهد. و شیخ الرئیس گوید: چون با زفت بسوزانند قطع نفث الدم کند و تازه ٔ وی مضر بود به احشاء و مصلح وی رب غوره بود با ریباس و از خواص اسفنج یکی آنست که اگر شراب با آب ممزوج بود وی را چون در آن اندازندآبها جمله برگیرد و اگر خواهند که همچنان مستعمل کنند به مقراض پاره کنند که بهاون بتوان کوفت و سبک و متخلخل باشد و بخانه ٔ زنبور ماند. بلغت عرب هرشفه گویند و پارسی نشکرد گازران . آنرا در آب می نهند و آب برمیگیرد و بجامه میمالند. (اختیارات بدیعی ). اسفنج ، بفتح همزه و فاء و سکون سین مهمله و نون ، ابر مرده باشد یعنی داروئی که چون در آب اندازند همه آب را بخورد و برچیند و ابر نیز گویند. کذا فی مؤید الفضلاء. (سروری ). اسفنج (انجیل متی 27: 48) ماده ای است حیوانی که در آبهای دریا بعمل می آید و مرکب از الیاف و رشته هائی است که بطور عجیب بهم بافته شده ، آنرا مسامات و خلل و فرج بسیار است که اشیاء مایعه را جذب می کندلهذا امکان دارد که در عوض پیاله و ظرفی برای شرب استعمال شود. اومیروس (هومر) که در حدود 850 ق .م . بود مینویسد که یونانیان اسفنج را برای شستن بدن و هم برای شستن میزها بعد از انقضای طعام استعمال میکردند. (قاموس کتاب مقدس ). بیرونی گوید: ان الصدف و الاسفنج یشبه المعادن بارواحها و النبات باجسادها. (الجماهر بیرونی ص 191). اسفنج ، و قد تحذف الهمزة و هو سحاب البحر و غمامه و یسمی الزبد الطری و هو رطوبات تنتسج فی جوانب البحر متخلخلة کثیرةالثقوب یبیضه الشمس و القمر اذا بل و وضع فیهما مراراً و قد یتحرک بماء فیه لاروح (؟) و الذکر منه صلب و هو حارّ فی الثانیة یابس فی اول الثالثة یحبس الدم و لو بلا حرق و یدمل بالشراب و محروقه أقوی و قطعة منه اذا ربطت بخیط و ابتلعت و فی الید طرف الخیط و اخرجت اخرجت ما ینشب فی الحلق من نحو العلق و الشوک و یقتل الفار اذا قرض صغاراً و دهن بزیت و ینفع من الابردة بالعسل و الشراب طلاء و رماده یقع فی الاکحال فیجفف و ینفع من الرمد الیابس و ما فی داخله من الاحجار یفتت الحصی مجرب . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 46). اسفنج بیخ و عروق درختی است که جراحات متعفنه را نفع دهد یا آن همان ابر مرده است که بر روی شکنهای کنار دریا متکون شود، متخلخل وبسیارسوراخ و آبرا بسیار بردارد و چون تازه ٔ او را بسرکه ممزوج با شراب تر کرده بر جراحات تازه بگذارنددر حال التیام دهد و مطبوخ بآب جهت زخمهای کهنه نافع است . (منتهی الارب ). اسفنج ، جسم بحری رخو متخلخل کاللبد. یقال انه حیوان یتحرک فی الماء یلتصق به [ کذا] و لایبرحه . (قانون ابوعلی چ تهران مقاله ٔ 2 از کتاب 2 ص 159 چهار سطر به آخر مانده ). اسفنج ، جسمی است رخو و متخلخل چون نمدی و از دریا خیزد و چون بر آب نهی آب بسیار به خود کشد و اصناف آن سپید و زرد کم رنگ و نیز سیاه باشد. اسفنجة. سفنج . اسفنج البحر . اسفنجة بحریة. (دزی ج 1 ص 22) (ابن البیطار). سحاب البحر. ابر. ابر دریائی . ابر مرده . (مؤید الفضلاء). ابر کهن . زبدالبحر. غیم . رغوةالحجامین . هرشفه . غمام . (برهان ). نشکرد گازران :
چون زنده گیا زنده ٔ مرده ست بصورت
با آنکه تنش مرده ٔ زنده ست چو اسفنج .

سیف اسفرنگ .


|| (ص ) پژمرده .(شعوری ). و در جای دیگر به این معنی نیامده و ظاهراً از مجعولات شعوری است ، یا مصحف ابر مرده است .

فرهنگ عمید

۱. فرآوردۀ طبیعی یا مصنوعی سلولزی یا پلاستیکی با حالت کشسانی و جاذب آب که برای تشک، بالش، شست وشو، و مانندِ آن به کار می رود.
۲. (زیست شناسی ) از جانوران گیاهی شکل دریایی که از ساده ترین جانوران پرسلولی ساکن است.

دانشنامه عمومی

اسفنج (ابزار). اسفنج که در فارسیِ به خصوص ایران به اسکاچ (و اسکاج) نیز معروف است، ماده ای است اسفنجی شکل و بسیار متخلخل از جنس پلی یورتان که برای شستن ظروف و پاک کردن سطوح مختلف از آن استفاده می شود. این ماده در آشپزخانه کاربرد زیادی دارد.
واژه اسفنج esfang یا اسپنج espang در فارسی قرابت زیادی به واژه Sponge در انگلیسی و éponge در فرانسه دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

اِسفَنج (sponge)
اِسفَنج
اِسفَنج
هر یک از بی مهرگان سادۀ کیسه مانند، از شاخه اسفنج ها (منفذداران). معمولاً دریایی اند. اسفنج بدنی توخالی دارد. حفرۀ داخلی بدن با سلول هایی تاژک دار مفروش شده است و حرکات شلاق مانند آن ها سبب چرخش آب و ورود جریان ذرات غذایی می شود. دیوارۀ بدن با پروتئین، نظیر اسفنج حمام، یا سوزن های کوچک، یا سیلیس، یا شبکه ای از کربنات کلسیم استحکام یافته است. در ۱۹۹۸، فسیل اسفنج هایی در چین کشف و توصیف شد که فقط یک میلی متر طول داشتند. بنابه تخمین سن آن ها حدود ۵۸۰میلیون سال، و بنابراین قدیمی ترین کشف تا به امروزند. در ۱۹۹۴، یک اسفنج دریای عمیق یافت شد که اولین اسفنج گوشت خوارِ شناخته شده است. این اسفنج با بلندی پانزده میلی متر از خانوادۀ کلوروریزیدا است و سخت پوستان کوچک را با درگیرکردن در رشته هایی کوچک به دام می اندازد. سپس سلول های پوششی به سمت شکار حرکت می کنند و آن را در بر می گیرند. در ۱۹۹۶، جانورشناسان ایتالیایی جلبکی را کشف کردند که در داخل برخی اسفنج ها زندگی می کند. این جلبک نور کافی برای فتوسنتز خود را از طریق سوزن های اسفنجی دریافت می کند که نفوذ نور را به عمق اسفنج، همانند کابل های فیبر نوری، ممکن می سازند.

جدول کلمات

ابر مرده


کلمات دیگر: