کلمه جو
صفحه اصلی

مداهنه


مترادف مداهنه : تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، زبان به مزدی، چرب زبانی کردن، تملق گفتن

فارسی به انگلیسی

flattery, cajolery, adulation, compliment, sycophancy, eyewash, soft soap

flattery


adulation, compliment, flattery, sycophancy


فارسی به عربی

دهن , مداهنة

عربی به فارسی

زبان چرب ونرم , چاپلوسي , مداهنه , ريشخند کردن


مترادف و متضاد

grease (اسم)
چاپلوسی، روغن، مداهنه، چربی، گریس، روغن اتومبیل

cajolery (اسم)
چاپلوسی، ریشخند کردن، گول، ریشخند، مداهنه

hypocricy (اسم)
مداهنه

toadyism (اسم)
چاپلوسی، مداهنه، تملق، کاسه لیسی

تملق، چاپلوسی، چرب‌زبانی، زبان‌به‌مزدی


چرب‌زبانی کردن، تملق گفتن


۱. تملق، چاپلوسی، چربزبانی، زبانبهمزدی
۲. چربزبانی کردن، تملق گفتن


فرهنگ فارسی

خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن ، چرب زبانی
۱- ( مصدر ) اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن . ۲- چرب زبانی کردن . ۳- ( اسم ) دو رویی . ۴- چرب زبانی تملق : ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده ...

فرهنگ معین

(مُ هِ نَ یا نِ ) [ ع .مداهنة ] (مص ل . ) ۱ - خدعه کردن ، دورویی کردن . ۲ - چاپلوسی .

لغت نامه دهخدا

مداهنه. [ م ُ هََ / هَِ ن َ / ن ِ ] ( از ع اِمص ) مداهنة. چاپلوسی. ماست مالی.روغن مالی. ( از یادداشتهای مؤلف ). مزاج گوئی. خوشامدگوئی : معروض می دارم این سخن را به خوشی دل و مداهنه و حیله نیست. ( تاریخ بیهقی ص 317 ). || حق پوشی. ریا. نفاق. دوروئی : اگر آن تقیه و مداهنه است این نیز تقیه و مداهنه است. ( کتاب النقض ص 365 ). || نرمی. ( از زمخشری از یادداشت مؤلف ). سهل انگاری. آسان گیری. سستی : میل او به جانب ایشان شناخته و مداهنه او در کار ایشان... مشاهدت کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 56 ).

مداهنة. [ م ُ هََ ن َ ] (ع مص ) ظاهر کردن خلاف باطن . (از منتهی الارب ) (ازمتن اللغة). خیانت نمودن . مصانعت کردن . بربافتن . پوشیدن کاری را. (از منتهی الارب ). مصانعه و پوشیدن ما فی الضمیر و به خلاف آن اظهار کردن . (از اقرب الموارد). || نرمی کردن . (دهار) (زمخشری ). سستی کردن .(آنندراج ). آسان فراگرفتن . (از منتهی الارب ). رجوع به مداهنه و مداهنت شود. || مداهنه عبارت است از منکری و ناپسندی از کسی مشاهده کردن و قادر بر دفع آن بودن و به خاطر رعایت جانب مرتکب یا جوانب دیگر یا به علت کم مبالاتی و سستی در کار دین متعرض او نشدن و دفعش نکردن . (از تعریفات ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. خدعه کردن، فریب دادن.
۲. دورویی کردن.
۳. چرب زبانی، چاپلوسی.

جدول کلمات

فریب دادن


کلمات دیگر: