کلمه جو
صفحه اصلی

مخفف


مترادف مخفف : اختصاری، خلاصه، مخففه، کوتاه شده، سبکبار، بی تشدید، غیرمشدد

برابر پارسی : کوتاه، کاسته، سبک، کاهیده

فارسی به انگلیسی

abbreviation, extenuating, mitigative, abbreviated, contraction, symbol

extenuating


abbreviation


فارسی به عربی

بطل , مختصر

عربی به فارسی

رقيق کردن , ابکي کردن


مترادف و متضاد

۱. اختصاری، خلاصه، مخففه، کوتاهشده
۲. سبکبار
۳. بیتشدید، غیرمشدد


abbreviation (اسم)
مخفف، اختصار، کوتاه سازی، تلخیص

اختصاری، خلاصه، مخففه، کوتاه‌شده


سبکبار


بی‌تشدید، غیرمشدد


فرهنگ فارسی

تخفیف دهنده، سبک کننده
( اسم ) ۱- سبک کننده ۲- کاهنده .

فرهنگ معین

(مَ خَ فِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - سبک کننده . ۲ - کاهنده .
(مُ خَ فَّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) تخفیف داده شده ، سبک شده . ۲ - (اِ. ) حرف بدون تشدید. ۳ - در فارسی گاهی بعضی حروف را حذف کنند و آن را مخفف نامند: همواره = هماره . سپاه = سپه .

(مَ خَ فِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سبک کننده . 2 - کاهنده .


(مُ خَ فَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) تخفیف داده شده ، سبک شده . 2 - (اِ.) حرف بدون تشدید. 3 - در فارسی گاهی بعضی حروف را حذف کنند و آن را مخفف نامند: همواره = هماره . سپاه = سپه .


لغت نامه دهخدا

مخفف. [ م ُ خ َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) سبک کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه سبک می کند و خفیف می گرداند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تخفیف شود.

مخفف. [ م ُ خ َف ْ ف َ ] ( ع ص ) سبک و سبک شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). سبک وزن. آنچه بردن آن آسان باشد. آنچه حمل آن دشوار نباشد : علی تکین بخارا به غازیان ماوراءالنهر سپرد و خزانه و آنچه مخفف داشت با خویشتن برد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب 348 ). || سبکبار. بی بار و بنه : چون شنود که موکب سلطان از پروان به غزنین روی دارد با پسرش سلیمان و این طغرل کافرنعمت و غلامی پنجاه به خدمت استقبال آمدند سخت مخفف. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251 ). سپهسالار علی نیز از بلخ دررسید با غلامان و خاصگان خویش مخفف. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 533 ). || بی تشدید. مقابل مشدد: حرف «س » در حسام مخفف است خلاف «د» در شدّاد. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- بطور مخفف ؛ بطور سبکی و بی پیرایگی. ( ناظم الاطباء ).
- حرف مخفف ؛ حرفی که سبک تلفظ شود. ضد مشدد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
- های مخفف ؛ های غیر ملفوظ که در آخر کلمه واقع میشود مانند های خانه و مایه و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مخفف . [ م ُ خ َف ْ ف َ ] (ع ص ) سبک و سبک شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). سبک وزن . آنچه بردن آن آسان باشد. آنچه حمل آن دشوار نباشد : علی تکین بخارا به غازیان ماوراءالنهر سپرد و خزانه و آنچه مخفف داشت با خویشتن برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب 348). || سبکبار. بی بار و بنه : چون شنود که موکب سلطان از پروان به غزنین روی دارد با پسرش سلیمان و این طغرل کافرنعمت و غلامی پنجاه به خدمت استقبال آمدند سخت مخفف . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251). سپهسالار علی نیز از بلخ دررسید با غلامان و خاصگان خویش مخفف . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 533). || بی تشدید. مقابل مشدد: حرف «س » در حسام مخفف است خلاف «د» در شدّاد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- بطور مخفف ؛ بطور سبکی و بی پیرایگی . (ناظم الاطباء).
- حرف مخفف ؛ حرفی که سبک تلفظ شود. ضد مشدد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
- های مخفف ؛ های غیر ملفوظ که در آخر کلمه واقع میشود مانند های خانه و مایه و جز آن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مخفف . [ م ُ خ َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سبک کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه سبک می کند و خفیف می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفیف شود.


فرهنگ عمید

۱. سبک شده، تخفیف یافته.
۲. [مقابلِ مشدد] بی تشدید.
۳. ویژگی کلمه ای که حرفی از آن حذف شده، مانندِ «هماره» (= همواره ).

جدول کلمات

مخفف «بدتر»
بتر
مخفف «سانتی متر مکعب»
سی سی
مخفف «نه از»
نز

پیشنهاد کاربران

غرفه ها


مشهد. جام


کلمات دیگر: