مترادف بغایت : بسیار، بشدت، بی اندازه، بی نهایت، خیلی
برابر پارسی : بی اندازه، بی پایان
بسیار، بشدت، بیاندازه، بینهایت، خیلی
بغایت .[ ب ِ ی َ ] (ق مرکب ) بنهایت و بسیار و بی اندازه . (ناظم الاطباء). بسیار. کاملاً. تا آخرین درجه . بنهایت : گفت بره چون است ، گفتم بغایت فربه . (تاریخ بیهقی ). و بگویم که ایشان شعر را بغایت نیکو نگفتندی .(تاریخ بیهقی ). فرزندان پند پدر و موعظت او هرچه نیکوتر بشنودند و منافع آن بغایت بشناختند. (کلیله و دمنه ). || تا انتها و تا آخر. || بشدت و بسختی . (ناظم الاطباء). و رجوع به غایت شود.