کلمه جو
صفحه اصلی

نگهدار

فارسی به انگلیسی

keeper, preserver, protector, custodian, brace, caretaker, fastener, guardian, preservative, holder, protection, rest, retainer, retentive, stanchion, stay, support, tutelary, upholder, tenacious, chuck, mullion

keeper, preserver, protector, custodian


brace, caretaker, custodian, fastener, guardian, preservative, holder, keeper, protection, protector, rest, retainer, retentive, stanchion, stay, support, tutelary, upholder, tenacious


فارسی به عربی

دعامة , راعی , متفرج , مراقب , مساند , موید

مترادف و متضاد

supporter (اسم)
پشتیبان، حامی، معین، نگهدار، متحمل

protector (اسم)
پشتیبان، حامی، سرپرست، نگهدار، قیم، مستحفظ، سپردار، نیکدار

patron (اسم)
پشتیبان، حامی، دوست، نگهدار، ولینعمت، مشتری، حافظ

backer (اسم)
پشتیبان، حامی، نگهدار، باربر

prop (اسم)
پشتیبان، تیر، نگهدار، پایه، شمع، تکیه، پشتی صندلی و غیره

keeper (اسم)
بایگان، نگهدار، نگهبان، حافظ

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

curator (اسم)
نگهدار، کتاب دار، نگهبان، موزه دار

stanchion (اسم)
تیر، نگهدار، حائل، پایه، شمع، سایبان یا چادر جلو مغازه

depositary (اسم)
ضامن، نگهدار، امانت دار

looker (اسم)
نگهدار، شبان، نگاه کننده

watchdog (اسم)
نگهدار، نگهبان، سگ نگهبان، سگ پاسبان، سگ چشم سفید

فرهنگ فارسی

( صفت ) نگاه دار : تن و جانت یزدان نگهدار باد . دلت شادمان بخت بیدار باد .

لغت نامه دهخدا

نگه دار. [ ن ِ گ َه ْ] ( نف مرکب ) نگاهبان. ( آنندراج ). حافظ. حامی. ( ناظم الاطباء ). نگاه دارنده. نگاه دار. ( فرهنگ فارسی معین ).حفیظ. پاسدار. محافظ. پشتیبان. گوشدار :
لاد را بر بنای محکم نه
که نگه دار لاد بن لاد است.
فرالاوی.
تو ایدر شب و روز بیدار باش
سپه را ز دشمن نگه دار باش.
فردوسی.
به گرد جهان چار سالار من
که هستند بر جان نگه دار من.
فردوسی.
دل و گرز و بازو مرا یار بس
نخواهم جز ایزد نگه دار کس.
فردوسی.
گویم که خدایا به خدائی و بزرگیت
کو را به همه حال معین باش ونگه دار.
فرخی.
به مراد دل تو بخت تو را راهنمای
به همه کاری یزدانْت نگه دار و معین.
فرخی.
جبار همه کار به کام تو رسانید
بادات شب و روز خداوند نگه دار.
منوچهری.
در طاعت تو جان و تنم یار خِرَد گشت
توفیق تو بوده ست مرا یار و نگه دار.
ناصرخسرو.
هم نکودار اصل فضل و کرم
هم نگه دار راز دین و حرم.
سنائی.
در زینهار بخت نگه دار توست حق
زنهار زینهاری خود را نگاه دار.
خاقانی.
نگه دار ما هست یزدان و بس
به یزدان پناهیم و دیگر نه کس.
نظامی.
به بی یاری اندر جهان یار باش
شب و روزش از بد نگه دار باش.
نظامی.
جهانت به کام و فلک یار باد
جهان آفرینت نگه دار باد.
سعدی.
گر نگه دار من آن است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.
؟
|| مراقب. پاسبان. نگهبان :
بس ایمن مشو بر نگه دار خویش
چو ایمن بوی راست کن کار خویش.
فردوسی.
|| دارنده. صاحب :
پس شاه لهراسب گشتاسب شاه
نگه دار گیتی سزاوار گاه.
فردوسی.
گزین و مهین پور لهراسب شاه
خداوند گیتی نگه دار گاه.
فردوسی.
|| سرپرست. سرکرده :
ز خون نیا دل بی آزار کرد
سری را بر ایشان نگه دار کرد.
فردوسی.
سپه را که چون او نگه دار بود
همه چاره دشمنان خوار بود.
فردوسی.
نگه دارآن لشکر اکنون توی
نگه کن بدیشان ، نگر نغنوی.
فردوسی.

فرهنگ عمید

نگهدارنده، حفظ کننده، مراقب، محافظ.


کلمات دیگر: