کلمه جو
صفحه اصلی

بعدی


مترادف بعدی : آتی، آینده

متضاد بعدی : سابق، قبلی

برابر پارسی : آینده، پسین، سپسین

فارسی به انگلیسی

after, ex post facto, dimensional, eventual, following, next, next-door, posterior, secondary, subsequent, successive, ulterior


subsequent, next, after, ex post facto, dimensional, eventual, following, next-door, posterior, secondary, successive, ulterior

subsequent, next


فارسی به عربی

اکثر , لاحق , مستقبل

مترادف و متضاد

آتی، آینده ≠ سابق، قبلی


subsequent (صفت)
لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند

further (صفت)
اضافی، دیگر، بیشتر، زائد، جلوتر، بعدی، مجدد

future (صفت)
بعدی، مربوط به آینده

puisne (صفت)
مادون، بعدی، نارسا

ulterior (صفت)
نهان، بعدی، انطرف

latter (صفت)
آخر، بعدی، اخیر، دومی، اخری، عقب تر، این یک

latest (صفت)
بعدی

فرهنگ فارسی ساره

پسین، سپسین


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بعدی: بعدمن
معنی أُخَرَ: دیگر-بعدی
معنی ءَاخَرِ: دیگری - بعدی
معنی ءَاخَرَ: دیگری - بعدی
معنی یَجْزِیَهُمُ: که جزایشان دهد (حرکت گرفتن میم به دلیل تقارنش با حرف ساکن بعدی یا تشدید دار کلمه بعدی است)
معنی تَغْفِرْ: بیامرزی (جزمش برای این است که شرط شده برای جمله بعدی)
معنی تَغْفِرُواْ: بگذرید(جزمش برای این است که شرط شده برای جمله بعدی)
معنی تَنصُرُواْ: که یاری کنید(چون شرط شده برای جمله بعدی جزم گرفته)
معنی یَجِدِ: می یابد (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله قبلی است و حرکت گرفتن دال به دلیل تقارنش با حرف ساکن بعدی یا تشدید دار کلمه بعدی است)
معنی نَنظُرْ: تا ببینیم (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله بعدی است)
معنی نَأْتِ بِـ: می آوریم (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله بعدی است)
معنی تَعْمَلْ: عمل صالح انجام دهد (جزمش برای این است که شرط شده برای جمله بعدی)
معنی تَقِ: نگه داری(جزمش به دلیل شرط شدن برای جمله بعدی است)
معنی تُقْرِضُواْ: که قرض دهید(جزمش برای این است که شرط شده برای جمله بعدی)
ریشه کلمه:
بعد (۲۳۵ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)


کلمات دیگر: