مترادف خیمگی : چادردار، فراش
خیمگی
مترادف خیمگی : چادردار، فراش
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
چادردار
فراش
۱. چادردار
۲. فراش
فرهنگ فارسی
منسوب به خیمه یا آنکه فرمان خیمه بر پای کردن می دهد .
لغت نامه دهخدا
خیمگی. [ خ َ م َ / م ِ] ( ص نسبی ) منسوب به خیمه. آنچه یا آنکه به خیمه و سراپرده بستگی دارد. || آنکه فرمان خیمه برپای کردن می دهد. ( ناظم الاطباء ). || دربان خیمه. ( ناظم الاطباء ). فراش. ( آنندراج ) :
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیش آهنگ بیرون شد ز منزل.
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیش آهنگ بیرون شد ز منزل.
منوچهری.
کلمات دیگر: