کلمه جو
صفحه اصلی

کهنه شدن

فارسی به انگلیسی

to age, to wear (out), to become old, to become old fashioned, to obsolesce, to date, to stale, to go out of date


stale, age, obsolesce, wear

فارسی به عربی

حجر , خرقة
( کهنه شدن(شراب ) ) عمر

حجر , خرقة


مترادف و متضاد

age (فعل)
پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخورده شدن

rag (فعل)
کهنه شدن، پاره پاره کردن، بی مصرف شدن

fossilize (فعل)
کهنه شدن، فسیل شدن، سخت ومتحجرشدن

obsolesce (فعل)
کهنه شدن

outwear (فعل)
کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن

superannuate (فعل)
کهنه شدن، از مد افتادن، متروکه دانستن، بازنشسته دانستن یا شدن

فرهنگ فارسی

پیر شدن ٠ یا فرسوده شدن و کار کرده شدن ٠ بلائ . بلی .اخلیلاق . اندراس رثاثت .

کهنه


جملات نمونه

خبر زود کهنه می‌شود

news stales fast


لغت نامه دهخدا

کهنه شدن. [ ک ُ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پیر شدن. || فرسوده شدن و کارکرده شدن. ( ناظم الاطباء ). بِلاء. بِلی ̍. اخلیلاق. اندراس. رَثاثَت. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هم به آن پیراهن است که از دنیا بیرون برده است آن کهنه نشود. ( قصص الانبیاء ص 209 ). رثوثة؛ کهنه شدن رسن و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). دَرس ؛ کهنه شدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). رجوع به کهنه شود.


کلمات دیگر: