کلمه جو
صفحه اصلی

مخاطره


مترادف مخاطره : بحران، تهلکه، خطر، مخافت، مخمصه، مهلکه، قمار

برابر پارسی : به آب وآتش زدن

فارسی به انگلیسی

risk, peril, adventure, close call, danger, jeopardy

risk, adventure


adventure, close call, danger, jeopardy, peril, risk


فارسی به عربی

خطر , مغامرة

مترادف و متضاد

adventure (اسم)
حادثه، ماجرا، مخاطره، سرگذشت، تجارت مخاطره امیز

risk (اسم)
مخاطره، خطر، ریسک، احتمال زیان و ضرر، گشاد بازی

hazard (اسم)
اتفاق، مخاطره، خطر، قمار

venture (اسم)
مخاطره، سرگذشت، جسارت، جرات، ریسک، مبادرت، اقدام بکار مخاطره امیز

jeopardy (اسم)
مخاطره، خطر، مسئله بغرنج، گرفتاری حقوقی

peril (اسم)
مخاطره، خطر، بیم زیان

menace (اسم)
مخاطره، تهدید، چیزی که تهدید کننده است

بحران، تهلکه، خطر، مخافت، مخمصه، مهلکه


قمار


۱. بحران، تهلکه، خطر، مخافت، مخمصه، مهلکه
۲. قمار


فرهنگ فارسی

خودرابه خ رانداختن
( مصدر ) ۱- خود را در خطر افکندن : و چون راه فراز از آن سنگ پاره بقلعه بغایت تنگ بود و باریک و جای مخاطره زیادت از سه کس مجال ایستادن و با اهل قلعه داد مدافعه و قتال دادن نداشتند . ۲ - بر مال خود گرو بستن .

فرهنگ معین

(مُ طَ رَ یا رِ ) [ ع . مخاطرة ] (مص ل . ) خود را به خطر افکندن .

لغت نامه دهخدا

( مخاطرة ) مخاطرة. [ م ُ طَ رَ ] ( ع مص ) در خطر اوگندن.( زوزنی ). در خطر افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). خود را در خطر افکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مخاطره. در بلا و در خطر افکندگی و مهلکه و معرض هلاکت و خطر و بیم و هول و ترس از جان و مال. ( ناظم الاطباء ) : چون از آنجا بروی تا به حسینان راه اندر میان دو کوهی است ، و اندر این راه هفتاد و دو آب بباید گذشتن و راهی است با مخاطره و بیم. ( حدود العالم چ دانشگاه ص 71 ). برامکه با توچه کردند که واجب دانی جهت ایشان جان در معرض مخاطره نهادن. ( تاریخ بخارا، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
نیکو در این مثال تن خویش را ببین
گرگ و بره مباش و بترس از مخاطره.
ناصرخسرو.
خردمندان... از بیدار کردن فتنه و تعرض مخاطره ، تحرز و تجنب واجب دیده اند. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 115 ).
از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
خاقانی از مخاطره در زینهار تو است.
خاقانی.
و چون راه فراز از آن سنگ پاره به قلعه به غایت تنگ بود و باریک و جای مخاطره ، زیادت از سه کس مجال ایستادن و با اهل قلعه داد مدافعه و قتال دادن نداشتند. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 376 ).
- مخاطره کردن ؛ خود را به خطر انداختن :
مگر ترا ز کسی نکبتی رسید بروی
مگر مخاطره ای کرده ای به جای خطر.
فرخی ( دیوان ص 128 ).
علی وی را پرسید به چه آمده ای و بونصر را اگر یک روز دیده محال بودی که این مخاطره بکردی زیرا که این رای از بونصر نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 573 ) . || خود را نزدیک به یافتن پادشاهی گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برمال خود گرو بستن. یقال : خاطره علی کذا. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). با کسی گرو بستن. ( زوزنی ). گرو بستن بر مال. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مراهنة شود.

مخاطرة. [ م ُ طَ رَ ] (ع مص ) در خطر اوگندن .(زوزنی ). در خطر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را در خطر افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مخاطره . در بلا و در خطر افکندگی و مهلکه و معرض هلاکت و خطر و بیم و هول و ترس از جان و مال . (ناظم الاطباء) : چون از آنجا بروی تا به حسینان راه اندر میان دو کوهی است ، و اندر این راه هفتاد و دو آب بباید گذشتن و راهی است با مخاطره و بیم . (حدود العالم چ دانشگاه ص 71). برامکه با توچه کردند که واجب دانی جهت ایشان جان در معرض مخاطره نهادن . (تاریخ بخارا، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
نیکو در این مثال تن خویش را ببین
گرگ و بره مباش و بترس از مخاطره .

ناصرخسرو.


خردمندان ... از بیدار کردن فتنه و تعرض مخاطره ، تحرز و تجنب واجب دیده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115).
از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
خاقانی از مخاطره در زینهار تو است .

خاقانی .


و چون راه فراز از آن سنگ پاره به قلعه به غایت تنگ بود و باریک و جای مخاطره ، زیادت از سه کس مجال ایستادن و با اهل قلعه داد مدافعه و قتال دادن نداشتند. (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص 376).
- مخاطره کردن ؛ خود را به خطر انداختن :
مگر ترا ز کسی نکبتی رسید بروی
مگر مخاطره ای کرده ای به جای خطر.

فرخی (دیوان ص 128).


علی وی را پرسید به چه آمده ای و بونصر را اگر یک روز دیده محال بودی که این مخاطره بکردی زیرا که این رای از بونصر نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 573) . || خود را نزدیک به یافتن پادشاهی گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برمال خود گرو بستن . یقال : خاطره علی کذا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). با کسی گرو بستن . (زوزنی ). گرو بستن بر مال . (ناظم الاطباء). و رجوع به مراهنة شود.

فرهنگ عمید

۱. خطر.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] خود را به خطر انداختن.
۳. [قدیمی] خطرناک.

دانشنامه عمومی

مخاطره یا شرایط مخاطره آمیز (به انگلیسی: Hazard) وضعیت یا هرگونه عامل محیطی، زیستی، شیمیایی، فیزیکی یا مکانیکی است که به طور بالقوه دارای میزانی از تهدید یا تهدیدهای منجر به
به خطر افتادن سلامتی، آسیب و جراحت به انسان ها؛ یا
خسارت به دارایی ها، تجهیزات و ساختمان ها؛ یا
از بین بردن مواد یا تولیدات؛ یا
کاهش کارایی در اجرای یک یا چند وظیفه از پیش تعیین شده؛ یا
ایجاد مخاطره برای طبیعت، محیط زیست یا محیط کار؛ یا
ترکیبی از چند عامل بالا یا همه آن ها گردد.
بیشتر مخاطره ها به صورت ناکارا (غیرفعال) و بالقوه با میزانی نظری و فرضی از ریسک آسیب رسانی هستند. شرایط مخاطره آمیز تا زمانی که اتفاق نیفتاده است وجود ندارد. یک مخاطره خاص و میزان آسیب پذیری نسبت به آن مخاطره با همدیگر ریسک را به وجود می آورند.
پیشامدی که باعث به وجود آمدن یک حادثه گردد یا از پتانسیل لازم برای ایجاد یک حادثه برخوردار باشد را رویداد (به انگلیسی: Incident) می گوییم. به عبارت دیگر پیشامدی که ممکن است یک حادثه در پی داشته یا نداشته باشد را رویداد می نامیم.

پیشنهاد کاربران

پر گزند
گزندچهر

مخاطره ( Risk ) :[اصطلاح بازارکسب و کار]
احتمال ضرر و زیان بالقوه و قابل اندازه گیری یک نوع سرمایه گذاری است. شامل قابلیت و امکان از دست رفتن بخشی یا همة سرمایه اولیة است . این ریسک اغلب بر اساس بازده قبلی یا میانگین بازده سود برای یک سرمایه گذاری مشخص محاسبه می شود.



کلمات دیگر: