کلمه جو
صفحه اصلی

نم زدن

فارسی به انگلیسی

dampen, moisten, moisturize, wet

فارسی به عربی

اسرج , صلصة

مترادف و متضاد

baste (فعل)
شلاق زدن، چرب کردن، نم زدن

bedew (فعل)
نم زدن، تر کردن، اب زدن، با شبنم تر کردن

dabble (فعل)
نم زدن، تر کردن، رنگ پاشیدن، سرسری کارکردن، در اب شلپ شلپ کردن، بطور تفریحی کاری را کردن

sauce (فعل)
نم زدن، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رطوبت اندک رسانیدن : پیش از اتو کردن لباس را باید نم زد .

لغت نامه دهخدا

نم زدن. [ ن َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) افشاندن آب کم بر چیزی. ( یادداشت مؤلف ). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن : نم زدن تنباکو را، نم زدن لباس را پیش از اتو کشیدن :
چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون
درخت باغ چو طاووس جلوگی خرم.
سوزنی.
هرکه در عاشقی قدم نزده ست
بر دل از خون دیده نم نزده ست.
خاقانی.
|| در تداول ، چشمش نم نزد؛ مطلقاً گریه نکرد. هیچ اشک در چشمش نیامد. اصلاً متأثر نشد.


کلمات دیگر: