کوهستانی
فارسی به انگلیسی
mountainous, hilly
mountaineer, mountainous
فارسی به عربی
جبل , جبلی
مترادف و متضاد
کوهنورد، کوه پیما، کوهستانی، ساکن کوه
کوه، کوهستانی، کوهستان
احمقانه، کوهستانی
کوهستانی، کوه مانند
ولگرد، کوهستانی، پا دراز و لاغر
فرهنگ فارسی
منسوب به کوهستان کوهی جبلی : منطق. کوهستانی ناحی. کوهستانی .
جادهای که شیب آن بین هفت تا بیست درصد متغیر باشد
لغت نامه دهخدا
کوهستانی. [ هَِ ] ( ص نسبی ) کوهی و منسوب و متعلق به کوهستان. ( ناظم الاطباء ). منسوب به کوهستان. کوهی. جبلی : منطقه کوهستانی. ناحیه کوهستانی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوهستان شود.
فرهنگستان زبان و ادب
{mountainous terrain} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] جاده ای که شیب آن بین هفت تا بیست درصد متغیر باشد
کلمات دیگر: