کلمه جو
صفحه اصلی

کورک

فارسی به انگلیسی

boil, pustule, furuncle, pimple, abscess, wheal

boil


abscess, boil, pimple, pustule, wheal


فارسی به عربی

بثرة , غلیان

مترادف و متضاد

boil (اسم)
دمل، تحریک، هیجان، کورک، جوش، التهاب

blain (اسم)
دمل، کورک، زخماماسدار، تاول

blotch (اسم)
دمل، خال، کورک، لکه، جوش چرک دار، رنگ محو

furuncle (اسم)
دانه، کورک، جوش

pimple (اسم)
کورک، جوش، عرق گز

burl (اسم)
کورک، گره چوب، گره پشم یا پارچه

pustule (اسم)
کورک، جوش چرک دار، چرک دانه، بثورات چرکی پوست

whelk (اسم)
دانه، کورک، جوش، صدف حلزونی

papule (اسم)
کورک، جوش نوک تیز

pustulation (اسم)
کورک، ایجاد جوش

فرهنگ فارسی

دانه ریزوسرخ رنگ شبیه دمل که روی پوست بدن پیدامیشود
( اسم ) جوشهای چرکی کم و بیش بر جست. روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند . کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دان. چرکی .
به معنی کورزاست که میوه بار کبر باشد. به معنی کورزه است .

گرهکِ دردناکِ آماسی حاوی چرک در پوست


فرهنگ معین

(رَ ) (اِ. ) تورم و التهاب و قرمزی و جمع شدن چرک در زیر پوست .

لغت نامه دهخدا

کورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ ](اِخ ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان ). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک ،گبرک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گبر شود.


کورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ ] (اِ مصغر) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان ).به معنی کورزه است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک ، پسوند تصغیر). با کورزه و کورز مقایسه شود، به شیرازی «کورک کازرونی ». (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). رجوع به کَبَر، کَوَر، کورز و کورزه شود.


کورک . [ کُرْ ] (اِخ ) شهر و بندری است درایرلند که 77900 تن سکنه دارد. در این شهر، صنایع فولاد و کشتی سازی و تصفیه ٔ نفت دایر است . (از لاروس ).


کورک .[ ک َ وَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. (برهان ). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).


کورک. [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ ] ( اِ مصغر ) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. ( برهان ).به معنی کورزه است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). ( از: کور، کبر + ک ، پسوند تصغیر ). با کورزه و کورز مقایسه شود، به شیرازی «کورک کازرونی ». ( از حاشیه ٔبرهان چ معین ). رجوع به کَبَر، کَوَر، کورز و کورزه شود.

کورک. [ رَ ] ( اِ ) در تداول عامه ، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است. دمل کوچک. دانه چرکی. ( فرهنگ فارسی معین ). دمل کوچک. دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازدمل ، درد و سوزش دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || دمل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کورک.[ ک َ وَ / ک َ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. ( برهان ). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

کورک. [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ ]( اِخ ) نام جمعی از کفار باشد. ( برهان ). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). ظاهراً مصحف گورک ،گبرک. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به گبر شود.

کورک. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چرداول که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

کورک. [ کُرْ ] ( اِخ ) شهر و بندری است درایرلند که 77900 تن سکنه دارد. در این شهر، صنایع فولاد و کشتی سازی و تصفیه نفت دایر است. ( از لاروس ).

کورک . [ رَ ] (اِ) در تداول عامه ، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته ٔ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است . دمل کوچک . دانه ٔ چرکی . (فرهنگ فارسی معین ). دمل کوچک . دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازدمل ، درد و سوزش دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).



فرهنگ عمید

برجستگی سرخ رنگ شبیه دمل که روی پوست ایجاد می شود.

دانشنامه عمومی

کورَک (Boil) نوعی جوش بزرگ بر روی پوست بدن است که در اثر عفونت فولیکول های مو پدید می آید.در مواردی که باکتری استافیلوکوک فولیکول مو را در سطح عمقی تری دچار عفونت کند، باعث ایجاد کورک می شود که اگر این عفونت ها بیشتر و بزرگ تر باشد کفگیرک گفته می شود.کورک جوش بزرگ و بسیار سفتی است که بیشتر در گردن، صورت، سینه ها و سرین پدید می آید و می تواند چرک زا شود.
موارد شدید نیاز به آنتی بیوتیکهای سیستمیک مانند سفالکسین و تخلیه عفونت دارند. موارد خفیف به درمان موضعی مانند پماد و صابون آنتی باکتریال پاسخ میدهند.
در گذشته و در طب ایران باستان برای درمان کورک از پماد سیاه که همان روغن سیاه یا اکتیول، که برای درمان دمل چرکی هم به کار می رود، استفاده می شد.جوش های برجسته که به صورت برآمدگی های کوچک صورتی رنگ در پوست پدیدار می شوند، به عنوان کورک شناخته می شوند.
فرونکولوز

دانشنامه آزاد فارسی

کورَک (boil)
کورَک
برآمدگی کوچکی حاوی چرک، در اطراف ریشۀ مو یا غدد عرق. علت آن معمولاً عفونت موضعی ناشی از میکروب استافیلوکوک طلایی است. در صورت کاهش مقاومت بدن یا رژیم غذایی نامناسب، احتمال بروز کورک بیشتر است.

فرهنگستان زبان و ادب

{furuncle, furunculus, boil} [پزشکی] گرهکِ دردناکِ آماسی حاوی چرک در پوست

گویش مازنی

/koorek/ غده ی چرکین در بدن – کورک – آبسه – دمل – زخم سربسته

غده ی چرکین در بدن – کورک – آبسه – دمل – زخم سربسته


واژه نامه بختیاریکا

( کورَک ) از گونه های پشه بسیار ریز
از گونه ی گیاهان با دانه های بسیار ریز و سیاهرنگ و غیر مغذی هستند که از گیاهی با نام سیاهک آشکار که بسیار شبیه گندم است و در مزرعه می روید؛ بدست می آید.

جدول کلمات

دمل

پیشنهاد کاربران

پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند، کرک. کورک چی: کسی که کورک تجارت می کند.
به فتح ر: دمل چرکین.

به ضم ک و فتح ر. دمل و برآمدگی چرکین بر بدن در گویش کازرونی ( ع. ش )

کورَک= در گویش ترکی منطقه قشلاق چرخلو به ( کمر ) گفته میشود

کورک ( K�rək ) : در زبان ترکی به معنی پشت و پارو است


کلمات دیگر: