کلمه جو
صفحه اصلی

محول کردن


مترادف محول کردن : سپردن، واگذاشتن، احاله کردن، موکول کردن، منوط کردن

فارسی به انگلیسی

allot, assign, charge, relegate

فارسی به عربی

صدریة

مترادف و متضاد

۱. سپردن، واگذاشتن، احاله کردن
۲. موکول کردن، منوط کردن


devolve (فعل)
تفویض کردن، واگذاردن، محول کردن

vest (فعل)
واگذار کردن، پوشاندن، اعطا کردن، محول کردن

delegate authority (فعل)
محول کردن

سپردن، واگذاشتن، احاله کردن


موکول کردن، منوط کردن


فرهنگ فارسی

وا گذاشتن

لغت نامه دهخدا

محول کردن. [ م ُ ح َوْ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذاشتن. واگذاشتن. فکندن. واگذار کردن. بازگذاشتن.
- محول کردن به... ؛ گذاشتن به... واگذاشتن به... گذاشتن کاری به کسی. واگذاشتن کاری به کسی.

پیشنهاد کاربران

رجوع کردن

کاری به او رجوع کردم=کاری به او سپردم


کلمات دیگر: