کلمه جو
صفحه اصلی

تده

فرهنگ فارسی

بمعنی تنیده باشد که از تنیدن مشتق است . بمعنی تنیده باشد . بمعنی تنیده آمده . تنیده و بافته و پارچه . یا خان. عنکبوت .

لغت نامه دهخدا

( تدة ) تدة. [ ت ِ دَ ] ( ع مص ) ( از «وت د» ) کوفتن میخ. ( منتهی الارب ). استوار کردن میخ را. ( از المنجد ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وتد شود.
تده. [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف ) بمعنی تنیده باشد که از تنیدن مشتق است. ( برهان ). بمعنی تنیده باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). بمعنی تنیده آمده. ( آنندراج ). تنیده و بافته و پارچه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تدن و تنیدن شود. || خانه عنکبوت. ( آنندراج ).

تده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی تنیده باشد که از تنیدن مشتق است . (برهان ). بمعنی تنیده باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی تنیده آمده . (آنندراج ). تنیده و بافته و پارچه . (ناظم الاطباء). رجوع به تدن و تنیدن شود. || خانه ٔ عنکبوت . (آنندراج ).


تدة. [ ت ِ دَ ] (ع مص ) (از «وت د») کوفتن میخ . (منتهی الارب ). استوار کردن میخ را. (از المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وتد شود.



کلمات دیگر: